مسیحیت و سوره توحید

شبکه مسیحی 'نجات' در جدید ترین توهین خود به اسلام ، تعالیم قرآنی سوره اخلاص را بچه گانه و احمقانه خواند.این ادعا در حالی است که اتفاقا آموزه های سوره مبارکه توحید در پاسخ به باور های غلط مسیحیت و یهود دررابطه با خداوند می باشد.  

 

 

به گزارش سرویس دینی جام نیوز؛ در حالی که با نگاه اجمالی به شأن نزول و تفسیر سوره توحید متوجه می شویم که این سوره، پاسخ به ادعای یهود و نصاری و مشرکین عرب است که برای خداوند فرزند یا پدری قائل بودند، کارشناس و مجری شبکه مسیحی "نجات"، بدون توجه به این مهم تعالیم و آموزه های این سوره از قرآن را بچه گانه، پیش پا افتاده و احمقانه خواند.
کارشناس برنامه "در جستجوی حقیقت"، با زیر سؤال بردن تعالیم قرآن، گفت : «عباراتی که در سوره اخلاص آمده، اشتباه است. طرز تفکری که در سوره اخلاص در قرآن آمده، خیلی بچه گانه و احمقانه است، چون مشخص است که خداوند نه می زاید و نه زاده می شود، خداوند که نمی رود زن بگیرد. لذا انجیل در اینجا می گوید جواب یک احمق را نده چون فکر می کند باهوش است.»
وی در ادامه با تشریح دلیل خود، افزود : «اصلاً احتیاجی نیست کسی بگوید خدا نمی زاید، یعنی چه؟ خدا روح است، خدا نمی تواند با جسم مخلوط شود، غیر ممکن است. مثل این که کسی بگوید آب و روغن با هم بچه نمی زایند، معنا ندارد. لذا افکاری که مطابق قرآن است، درست نمی باشد.»
اظهارات این کشیش مسیحی در حالی عنوان می شود که با نگاه اجمالی به شأن نزول و تفسیر این سوره از قرآن متوجه می شویم که آیات این سوره، پاسخ به ادعای یهود و نصاری و مشرکین عرب است که برای خداوند فرزند یا پدری قائل بودند. از طرف دیگر یکی از تعالیم مسیحیت این است که "عیسی فرزند خدا است" و یا "ما فرزندان خدا هستیم"، با توجه به این نکته و شأن نزولی که بیان شد، جای این سؤال باقی می ماند که اگر عبارات سوره توحید در رد شرک و فرزند داشتن خدا و زاییده شدن او این قدر روشن و آشکار است که شبان صفا ذکر آن را بچه گانه و احمقانه می داند، پس چرا یهود و نصاری و مشرکین عرب این موضوع آشکار را نفهمیدند؟ و چرا در تعالیم مسیحیت امروز با عبارت فرزند خدا و غیره رو به رو می شویم؟
نخستین آیه از این سوره در پاسخ سؤالات مکررى که از ناحیه اقوام یا افراد مختلف در زمینه اوصـاف پـروردگـار شده بود، مى فرماید : ((بگو : خداوند یکتا و یگانه است)) (قل هواللّه احد) ذات منفردى است که نظیر و شبیهى براى او نیست.
آغاز جمله با ضمیر ((هو)) ـ که ضمیر مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حکایت مى کند ـ در واقع رمـز و اشـاره اى بـه ایـن واقـعـیت است که ذات مقدس او در نهایت خفا است، و از دسترس افکار مـحـدود انسان ها بیرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر کرده که از همه چیز ظاهر تر و آشکار تر اسـت، چنان که در آیه 53 سوره فصلت مى خوانیم : ((به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است)).
سپس از این حقیقت ناشناخته پرده بر مى دارد و مى گوید : ((او خداوند یگانه و یکتاست)).
در حدیثى از امیرمؤمنان على (ع) مى خوانیم که فرمود : ((در شب جنگ بدر ((خضر)) را در خواب دیدم، از او خواستم چیزى به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم، گفت : بگو : یا هو، یا من لا هو الا هو; هنگامى که صبح شد جریان را خدمت رسول اللّه (ص) عرض کردم.
فـرمـود : ((اى علی (ع) اسم اعظم به تو تعلیم شده ، سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود)).
((عـماریاسر)) هنگامى که شنید حضرت على (ع) این ذکر را روز صفین به هنگام پیکار مى خواند، عرض کرد : این کنایات چیست ؟
فرمود : ((اسم اعظم خدا و ستون توحید است))!.
((اللّه)) اسم خاص براى خداوند است که در همین یک کلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و این نام جز بر خدا اطلاق نمى شود، در حالى که نام هاى دیگر خداوند معمولاً اشاره به یکى از صفات جمال و جلال او است، مانند عالم و خالق و رازق و غالباً به غیر او نیز اطلاق مى شود.
ایـن نـام مـقدس قریب ((هزار بار)) در قرآن مجید تکرار شده، و هیچ اسمى از اسماء مقدس او این اندازه در قرآن نیامده است، نامى است که قلب را روشن مى کند، به انسان نیرو و آرامش مى بخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مى سازد.
((احـد)) یـعـنـى; خـداوند احد و واحد است و یگانه و یکتاست نه به معنى واحد عددى، یا نوعى و جـنـسـى، بـلکه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشن تر، وحدانیت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبیه و نظیر براى او است.
دلـیـل ایـن سـخـن نیز روشن است : او ذاتى است بى نهایت از هر جهت، و مسلم است که دو ذات بـى نـهـایـت از هـر جـهت غیرقابل تصور است، چون اگر دو ذات شد، هر دو محدود مى شوند، این کمالات آن را ندارد، و آن کمالات این را ـ دقت کنید.
در ایـن آیه در توصیف دیگرى از آن ذات مقدس یکتا مى فرماید : ((خداوندى است که همه نیازمندان قصد او مى کنند)) (اللّه الصمد).
در تـفسیر ((صمد)) در حدیثى مى خوانیم که : ((محمد بن حنیفه)) از امیرمؤمنان على (ع) درباره ((صمد)) سؤال کرد، حضرت (ع) فرمود :
((تـاویـل صـمـد آن اسـت که او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبیه دارد، و نه صورت و نه تـمثال، نه حد و حدود، نه محل و نه مکان، نه ((کیف)) و نه ((این)) نه اینجاو نه آنجا، نه پر است و نـه خـالـى، نه ایستاده است و نه نشسته، نه سکون دارد و نه حرکت، نه ظلمانى است نه نورانى; نه روحانى است و نه نفسانى، و در عین حال هیچ محلى از او خالى نیست، و هیچ مکانى گنجایش او را نـدارد، نـه رنـگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور کرده، و نه بو براى او موجود است، همه این ها از ذات پاکش منتفى است)).
ایـن حـدیـث به خوبى نشان مى دهد که ((صمد)) مفهوم بسیار جامع و وسیعى دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى کند.
سـپس در این آیه به رد عقاید نصارى و یهود و مشرکان عرب که براى خداوند فرزندى، یا پدرى قائل بودند، پرداخته و مى فرماید : ((هرگز نزاد و زاده نشد)) (لم یلد ولم یولد).
در مـقابل این بیان، سخن کسانى است که معتقد به تثلیث (خدایان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس!.
((یـهـود گـفتند : عزیر پسر خداست! و نصارا گفتند : مسیح پسر خداست! این سخنى است که با زبـان خـود مـى گویند که همانند گفتار کافران پیشین است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مى شوند))! (توبه /30).
مـشرکان عرب نیز معتقد بودند که ملائکه دختران خدا هستند! ((آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند))! (انعام /100).
و بـالاخـره در آخـرین آیه این سوره، مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله کمال رسانده و مى فرماید : ((و براى او هیچ گاه شبیه و مانندى نبوده است)) (ولم یکن له کفوا احد).
((کفو)) در اصل به معنى هم طراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هر گونه شبیه و مانند اطلاق مى شود.
مـطـابق این آیه تمام عوارض مخلوقین و صفات موجودات و هر گونه نقص و محدودیت از ذات پاک او منتفى است، این همان توحید ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحید عددى و نوعى.
بنابراین، او نه شبیهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى درافعال، و از هر نظر بى نظیر و بى مانند است.
امـیـرمـؤمـنان على (ع) در خطبه 186 نهج البلاغه مى فرماید : ((او کسى را نزاد که خود نیز مولود بـاشـد، و از کـسى زاده نشد تا محدود گردد، مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبیهى براى او تصور نمى شود تا با او مساوى باشد)).
و ایـن تـفـسـیـر جـالـبـى اسـت کـه عالی ترین دقایق توحید را بازگو مى کند.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:8  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

بسم الله الرحمن الرحیــــم

 

نقد استراتژیک فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ 2(تولید:2011)

 

http://files.rasashop.com/rasa/harry-potter2.jpg

 

سینما آخرالزمانی چند سالی است که به صورت جدی در سینما هالیوود توجه ها را جلب کرده است و این در حالی است که به تعبیر بسیاری از کارشناسان رسانه موج گرایش به این ژانر خاص بی علت نیست و علاوه بر مسایل فرهنگی مسایل سیاسی خاصی پشت آن نهفته شده است.به ویژه در چند سال اخیر هر فیلمی که در این زانر ساخته شده است حتی اگر کیفیت پایینی داشته باشد دست اندرکاران اکران در آمریکا به آن توجه  کرده اند تا به نوعی با فروش فراوان دیگر کارگردانان را به ساخت چنین فیلم هایی جلب می کند.

اما بی تردید در بین فیلم های آخرالزمانی به انهایی که با عنصر جادو همراه بوده است.به صورت ویژه ای توجه کرده اند.نمونه بارز این گونه فیلم ها را می توان در سری های مختلف فیلم هری پاتر یلاخص در سری هری پاتر و یادگاران مرگ 1 و 2 به کارگردانی دیوید بتس مشاهده کرد به ویژه که این فیلم  به صورت ملموسی جادو و آخرالزمان را با هم ترکیب کرده است.

 

تقابل جادوی سیاه و سفید در آخرالزمان

 

به طور کلی داستان قسمت اول هری پاتر و یادگاران مرگ در حالی به سمت نابودی کامل دنیا پیش می رود که تبلیغات فراوانی برای قسمت دوم آن شده است به گونه ای که پیش بینی فروشی بیش از 300میلیون دلار برای آن,مدیون تبلیغات گسترده ای است که تا قبل از انتشار سری دوم بوده که برای آن شده بود.حتی در سری جدید وردهای جدیدی هم به آن اضافه شده است که تا مخاطب آن را به عینه حس کند که اخرین قسمت از هری پاتر که به دو قسمت تقسیم شده به نوعی نبرد پایانی خیر و شر است.

اگر به انونس جدید سری دوم هری پاتر و یادگاران مرگ که پخش شد نگاهی بیندازیم متوجه خواهیم شد که سبک این فیلم دقیقا وارد سبک فیلم هایی مانند:کتاب الی(کتاب مقدس) شده است.

و همچنین نوع کابالایی(عرفان یهودی)که در سری آخر این مجموعه دیده می شودکابالایی متفاوت با سری های قبلی است که فقط مبتنی بر جادوگری و چند ورد است چرا که به طور کلی روند قصه در سری جدید تغییر می کند.این تغییر شامل تقسیم جادو به سیاه و سفید و تقابل آنها در این قسمت است.موضوعی که دقیقا در مصداق فیلم های سال پیش به نوعی دیگر تکرار شده بود که نمونه این فیلم ها را می توان ارباب حلقه ها دانست چرا که شخصیت لرد ولدمورت دقیقا شبیه گاندولف در ارباب حلقه هاست.نماد های ماسونی در این دو قسمت که در واقع یک قسمت است.بش از پیش به کار گرفته شده که نشان می دهد کارگردانان این مجموعه هرچه جلوتر رفته اند بیشتر به دنبال القای هدف اصلی خود بوده اند.

 

ولدمورت دجال,سوار بر موج سیاهی آخرالزمان!

 

داستان این قسمت در جایی دنبال می شود که بزرگ جادوگر مدرسه جادویی هاروارد یعنی دامبلدور که نماد جادوگری مثبت(جادوی سفید)است بر اثر درگیری با افراد لرد ولدمورت یعنی نماد جادوگری منفی(جادوی سیاه)کشته شده و تمام دنیای جادو در اختیار جادوگر سیاه و افراد او قرار گرفته است.در این بین هری پاتر و ران و هرمیون تصمیم می گیرند که به تنهایی به جنگ با سیاهی بروند چرا که بسیاری از همراهان آن کشته شده اند همچنین آنها به دنبال این هستند که جان پیچ هایی را که در آن بخشی از جان لرد ولدمورت نهفته است یکی یکی پیدا کنند وبا از بین بردن آن به زندگی لرد سیاه پایان دهند.

داستان این قسمت دقیقا شباهت عجیبی با فیلم های ژانر آخرالزمانی و به نوعی تصویر آخرالزمانی دارد که در این فیلم ها دیده می شود.به گونه ای که اصل روایت آن دقیقا مشابه داستانی است که گروه های صهیونیستی از اخرالزمان خود تصویر می کنند. آخرالزمانی که به تعبیر آن ها همرا با تسلط جادو و شیاطین است و در این بین فقط جادوی صهیونیسم است که می تواند با جادوی سیاه مبارزه کند.در واقع که این قسمت از مجموعه هری پاتر که بسیاری از کارشناسان به دلیل سیاه نمایی فوق العاده از آن سیاهی و پلیدی حاکم شده و همه منتظر منجی جادوگری از جنس کابالا هستند.

این قسمت از هری پاتر پر شده است از انواع و اقسام نماد های آخرالزمانی گروه های صهیونیستی!به ویژه سکانس هایی از فیلم که مدرسه تصرف شده هاروارد را نشان می دهد و در کنار آن سرزمین جادویی را که به بیابان تبدیل شده و تحت تسخیر پلیدی درآمده است.به گونه ای به نمایش می گذارد که بیننده علی الخصوص نسل جوان حس کند که دیدگاهای صهیونیسم درباره آخرالزمان حقیقت دارد به ویژه صحنه های ابتدایی فیلم که در آن لرد ولدمورت دور میز با یاران جادوگر خود نشسته است.دقیقا تداعی کننده همان دجالی است که در رویای آخرالزمان یهود مشاهده می شود.هر چند جی کی رولینک نویسنده کتاب هری پاتر درباره اصل داستان آن به این نکته اشاره می کند که بهترین قسمت از فیلم همین قسمت است.بی شک هری پاتر و یادگاران مرگ که در دو قسمت تولید شده است و پیش بینی فروش بسیاری هم برای آن می شود.بیش از فیلم های قبلی سری هری پاتر در ذهن بیننده تاثیر گذار خواهد بود چرا که در این قسمت بیش از قسمت های دیگر داستان فیلم از قصه ای معمولی که برای نوجوان است خارج شده و به آرمان نامه ای برای تفکرات خاص تبدیل شده است.

 

وقتی که وردهای جادویی جایگزین دین می شود

 

این فیلم بیش از هر چیز ذهن کودکان و نوجوانان را هدف قرار
می دهد چرا که اومانیست(انسان گرایی) نهفته در مجموعه
هری پاتر به ویژه در قسمت های پایانی دقیقا برای بعضی از
نوجوانان تارضی ایدئولوژیک ایجاد می کند.بسیاری از آنها  ممکن  است جادوی نمایش داده شده در سری هری پاتر را دقیقا در مقابل اراده خداوند تصور کنند و همین جاست که یکی از نکات اصلی رخ می نماید و همان سکولاریسم تصویری است!

سکولاریسمی که به وسیله زبان تصویر در ذهن بیننده جای می گیرد.این موضوع زمانی اوج می گیرد که هری در مقابله با مرگ خوارها که نماد سیاهی محض هستند از وردهای جادویی خاصی استفاده می کنند.به ویژه در قسمت اول یادگاران مرگ به نوعی این مسئله شدت یافته است.کار حتی به جایی رسیده است که بعضی از کشیش های کلیسا پس از مشاهده این قسمت از هری پاتر به این موضوع اشاره کرده اند که هری پاتر به جای دعا به آنها وردهای جادویی یاد می دهد.اگر صحبت های این کشیشان را در کنار تحلیل محتوایی کابالای هری پاتر قرار دهیم متوجه خواهیم شد که پرونده هری پاتر برای لابی های سیاسی اهمیت فراوانی دارد چرا که هری پاتر فقط فیلم جادویی نیست بلکه به نوعی پیوندی با افکار ایدئولوژیک گروه هایی در امریکا دارد.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:6  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

احتمالا” خبر از ساخت بزرگ ترین ساعت های جهان در مکه دارید، ساعت هایی که در اولین روز از ماه رمضان در جوار محوطه ی کعبه ساخته شد کار خود را شروع کرده و در بسیاری از سایت ها صحبت از ابعاد و اندازه های عجیب و غریب آن است. اول شاید بهتر باشد بدانید این ابعاد و اندازه ها را :

این چهار ساعت بزرگ که کار یک شرکت آلمانی-سوییسیست بر روی یک برج ۵۷۷ متری قرار گرفته اند که فاصله اش تا محوطه ی اطراف کعبه تنها ۵۰ متر است و تا کنون تقریبا” ۸۰۰ میلیون دلار برای آن ها هزینه شده .

قطر هر کدام از این ۴ ساعت که فعلا” فقط یکی از آنها به کار افتاده تقریبا” ۴۵ متر است که قرار است با ۲ میلیون LED کاملا” روشن و واضح به دید زیارت کنندگان برسد – جالب است! ساعتی ۴۵ متری در کنار بنایی که بلندی آن تنها ۱۵ متر و هر ضلعش تقریبا” ۱۲ متر است -.

در بالای این ساعت هم عبارت الله نوشته شده که ۲۱٫۰۰۰ LED دیگر برای روشن کردن آن به کار میرود.

 

mec04

 

Mecca-1850

اما دلایلی که برای نشان دادن زائد بودن این بنا وجود دارد تا اندازه ای زیاد است که اصلا” نیاز نیست چیزی از معماری بدانید یا آدمی مذهبی ای باشید و رگ غیرتتان بزند بیرون، مثل من که نه چیزی از معماری میدانم و نه مذهبی هستم! اولا” جدای از تمامی بحث های نظری، اگر بخواهیم صرفا” از دید معمارانه به این برج نگاه کنیم،شاید یک تقلید مضحک از ساعت Big Ben لندن بهترین جمله ای باشد که بتوان گفت.

حتی نمی شود گفت این بنا بومی شده ی ساعت Big Ben است! تنها نشانه هایی که شاید بشود از معماری عربستان در آن دید قوس ها و طاق هاییست که ناشیانه در انتهای برج کار گذاشته شده.

 

Portcullis.house.bigben.arp

نکته ی بعدی که از همان اول هم کاملا” مشخص است، به کل فراموش کردن عبارت “حفظ حریم یک بنای تاریخی” است.

اصلا” کاری به مبنای دینی و نظری جهت دار نبودن مکعبی که محور گردش و زیارت عده ای زایر است ندارم، تنها فکر کنید در حال طواف به دور کعبه باشید و مدام یک چیز بدشکل و نوک تیز توی دیدتان باشد. مطمئنا” حس خوبی به آدم دست نمیدهد!

 

Kaba

حتی نوع کاربری هایی که برای این برج هم انتخاب شده جالب توجه است : یک محل کنفرانس، هتلی لوکس و بقیه ی بنا تماما” فضاهای تجاری. البته این اولین بار نیست که یک مکان مذهبی با یک عملکرد تجاری ترکیب می شود، به عنوان مثال مسجد شاه تهران  حیاطی دارد که دور تا دورش را حجره ها احاطه کرده، ولی تسلط یک برج با چنین عملکردی، حتی بر مناره های مقدس ترین مکان مذهبی مسلمانان، واقعا” طنزی تلخ است.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:3  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

ماجرای طلسم شیخ بهایی در ساخت حرم امام رضا(علیه السلام)

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

امام رضا(علیه السلام) به خواب من آمده و فرمودند: کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمی‌شود و هر کس بخواهد می‌تواند بیاید.

 در بین شیعیان همواره چهره‌های شاخص علمی و مذهبی فراوانی وجود دارد که همگی از شاگردان و مریدان مکتب اهل بیت(علیه السلام) هستند و مورد عنایت آن بزرگواران قرار دارند.

عالم بزرگ، شیخ بهایی(قدس سره) که مزارش در صحن آزادی آستان مقدس و ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا(
علیه السلام) قرار دارد، یکی از شخصیت های برجسته تاریخ اسلام است. ایشان به جز آن که در علوم دینی به درجه اجتهاد رسیده و مرجع تقلید زمان خود بوده اند، در بسیاری از علوم دیگر از جمله طراحی و معماری ساختمان نیز مهارت داشته‌اند، چنان که حرم مطهر امام رضا(علیه السلام) را ایشان طراحی کرده‌اند و خود در ساخت آن نظارت کامل داشته‌اند. در زیر داستانی از کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علی آبادی پیرامون چگونگی ساخت حرم مطهر رضوی را از نظر می‌گذرانید.‌

ایشان در این کتاب آورده‌اند که، در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملکوتی امام علی بن موسی الرضا(
علیه السلام) توسط شیخ بهایی(قدس سره) یکی از مسئولین آستان قدس رضوی تعریف می‌کرد: شیخ بهایی پس از طراحی حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کلیه امور نظارت داشته‌اند و تمام مراحل ساخت حرم نیز تحت نظارت و کنترل ایشان انجام می‌شده است. قبل از آن که ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش می‌آید.

شیخ سفارش های لازم را به معماران و مسئولان ساخت حرم کرده، بسیار سفارش می ‌کنند که کار را متوقف نکنند و ساخت حرم را پیش برده به اتمام برسانند به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به حرم و ضریح مقدس، نه دروازه صحن) چرا که شیخ در نظر داشته روی آن کتیبه ای را که از اشعار خودش بوده نصب نماید. رسم است بر سر در اصلی یا دروازه ورودی به حرم ائمه اطهار(
علیه السلام) و حتی امامزادگان مطهر، کتیبه ای نصب می‌شود و درشأن آن بزرگوار روایت، جمله یا شعری نوشته می‌شود. گاهی نیز روایت یا حدیثی از خود آن بزرگوار روی کتیبه نوشته می‌شود.

به هر حال، سفر شیخ به درازا می‌کشد و بیش از زمان پیش بینی شده در سفر می‌مانند، هنگامی که از سفر باز می گردد و جهت سرکشی کارهای ساخت و ساز به حرم مطهر می‌رسد، با تعجب بسیار می‌بیند که ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مقدس هستند.

شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض می‌کند: «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نکردید؟» مسئول ساخت عرض می‌کند: «ما می‌خواستیم صبر کنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأکید کردند که باید ساخت حرم هرچه سریع تر به پایان برسد.

هرچه به او گفتیم که باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نکردند. وقتی زیاد اصرار کردیم، گفتند: کسی دستور اتمام کار را داده که از شیخ خیلی بالاتر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار کردیم و خواستیم صبر کرده، منتظر شما بمانیم. در این زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا علی بن موسی الرضا(
علیه السلام) دستور اتمام کار را داده‌اند.

شیخ بهایی(قدس سره) همراه مسئول ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و از تولیت در این مورد توضیح می‌خواهند. تولیت حرم نقل می‌کند: چند شب پی در پی آقا امام رضا(
علیه السلام) به خواب من آمده و فرمودند: «کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمی‌شود و هر کس بخواهد می‌تواند بیاید».

شیخ با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری می‌شود و به سمت ضریح می‌رود و ذکر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری می‌شود. سپس در کنار ضریح آن قدر گریه می‌کند تا از هوش می رود، پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف می‌کند: من می‌خواستم یکی از طلسم ها را به صورت کتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، با این اثر که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمی‌توانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا(
علیه السلام) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.

آری در خانه این بزرگواران، نه تنها برای ما شیعیان که به روی همه، حتی غیر مسلمانان باز است و هر ساله شاهدیم که کرامات امام هشتم (
علیه السلام) به غیر شیعیان و حتی غیر مسلمانان نیز شامل می‌شود و از این خوان گسترده کرم به همه خواهندگان و جویندگان می‌رسد.

منبع :برنا

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ساعت 23:54  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

خدا كجاست؟

مناظره حضرت علي(علیه السلام) و ابوبكر با عالم يهودي

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=


  در زمان خلافت ابوبكر، روزی یكی ازدانشمندان یهودی پیش او آمد و پرسید: تو خلیفه پیامبر اسلام هستی؟
ابوبكر گفت: آری.
دانشمند: ما در تورات خوانده‌ایم كه جانشینان پیامبران، از تمام پیروان او داناتر هستند، ممكن است شما بفرمائید كه خداوند در آسمان است یا در زمین؟
ابوبكر : خدا در آسمان است بر عرش.
دانشمند: بنابراین، زمین ازخدا خالی است ،و خداوند در یكجا هست ،و در یكجا نیست؟
ابوبكر : این حرف افراد بی دین است «آدم دین‌دار اینطور حرف نمی‌زند» دور شو، وگرنه ترا خواهم كشت.


مرد یهودی با شگفتی از جای برخاست و در حالی كه اسلام را مسخره می‌كرد از پیش ابوبكر بازگشت. بین راه با حضرت علی ـ علیه‌السّلام ـ برخورد كرد،

امام به او فرمود: من فهمیدم كه تو از ابوبكر چه پرسیدی و او به تو چه پاسخی داد، ولی بدان كه ما معتقدیم كه خداوند مكان را بوجود آورده و بنابراین نمی‌تواند مكان داشته باشد، و برتر از آن است كه مكانی او را در خود جا دهد، ولی با این وصف، خدا همه جا هست بدون اینكه با چیزی تماس پیدا كند، یا در كنار چیزی واقع شود، از نظر علمی، به تمام مكانها احاطه دارد، و هیچیك از موجودات از تدبیر او خالی نیست.


اگر از كتاب‌های خودتان مطلبی را نقل كنم كه به درستی آنچه گفتم گواهی دهد، مسلمان می‌شوی؟
دانشمند: آری.
امام: در یكی از كتاب های مذهبی شما این مطلب نیست كه: موسی بن عمران روزی نشسته بود كه ناگاه فرشته‌ای از طرف مشرق آمد، موسی از او پرسید: ازكجا آمدی؟
فرشته: از پیش خدا.
فرشته دیگری از غرب آمد، موسی پرسید تو از كجا آمدی؟
گفت: از پیش خدا.
فرشته دیگری آمد، موسی پرسید: تو از كجا آمدی؟
پاسخ داد: از زمین هفتم و از پیش خدا.
موسی با دیدن این منظره با شگفتی گفت: پاك و منزّه است آن خدائی كه هیچ جا از او خالی نیست، و بجائی نزدیكتر از جای دیگر نمی‌باشد.


پس از نقل این داستان، دانشمند یهودی گفت:
گواهی می‌دهم كه آنچه گفتی كاملاًً صحیح است، و تو به جانشینی پیامبرت سزاوارتری.


احتجاج طبرسي، ج 2 ،ص 313

 

منبع : مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

www.masafportal.com

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ساعت 23:49  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 
یه چند بیت شعر ترکی از مرحوم خازن که چند روزه دیوانم کرده نمی دونم این مرحوم توو چه حال احوال یا به قول تبریزیا تو چه عالمی نوشته واقعا قیامته قیامت . . .

 دور ای نظام عالمی سالان غمی نظامیدن

 نظام سیز گلور حسن باجون قطاری شامیدن

 

 بیر اربعین دی یا حسین چکوب فراقون آغلارام                      

 گزوب عراق چولرین دوتوب سراقون آغلارام

 تاپوب بو توزلی قبریوی اوپوپ ایاقون آغلارام

              گوزوم سرشک توکماقی زیاده دور غمامیدن

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:19  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 
بسم الله الرحمن الرحیم

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

اما راز تراوین چیست                           

خوب این بازی دقیق نمونه ای از آخر زمان است که همه وحشی هستند و نمی گزارند دیگری قوی تر شود

و همچنین در این بازی غیر یهودیان (که در کتاب خودشان آمده آدم نیستند و باید ویران شوند) از جمله مسلمانان به ناتار ها و یا حیوانات تشبیه شده اند

عمارت جادو نیز در تراوین همان عمارت بابل است .

اما در این بازی چند عمارت جادو می توان ساخت ( همان شگفتی جهان ) چند تا

این جا خود را فاش کرده اند

چند تا 13 تا    

عدد 13 نیز از اعداد آنهاست

اما این عمارت جادو باید تسخیر شود و این یک اشاره به چیه آره به بیت المقدس و  قدس

اما آبادی ها می دونیم اگه تسخیرشون کنیم منابع بیشتر تولید می کنیم و این همون خاور میانه هست که اگه تسخیر بشه تولید نفت می ره بالا

اما اگر نگاه کنیم روی نقشه می بینیم که عمارت جادو روی مختصات 33 - 33 به وجود میاد که اینم نشونه ی دیگه ای هست

من خودم 13 سالمه و از حرف های استاد علی رائفی پور اینو پیدا کردم

امروزه جوانان و حتی افراد 30 ساله هم تراوین بازی می کنند و دشمن اینگونه دارد ....

 اما این تراوین و یا خیلی چیز های اطرافمون هستن ما باید چشمامونو بیشتر باز کنیم

یه صلوات بفرست و زندگیتو تغیر بده و مراقب باش یا علی

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:3  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 
=-=-=بسم الله الرحمن الرحیم


adidas

خوب اول از همه به داستان آدیداس میپردازیم . توجه داشته باشید که از گفتن حرفهای بیهوده و تاریخچه کامل این مارک خوداری کردیم تا سریع تر به اصل مطلب برسیم . اول از همه باید بگیم که فراماسون بودن آدیداس در سال 1998 ثابت شد . تاسیس شرکت آدیداس به سال 1920 برمیگردد . در سیاست مدیریت نوشته شده که یک مدیر دانا همیشه باید مقداری از سرمایه خود را صرف زیر مجموعه های خود کند . یعنی برای اینکه اگر شرکت اصلی ورشکست شد مدیر از یکی دیگر از زیر مجموعه ها استفاده کند و در واقع زمین نخورد . شرکت بریتیش تنباکو ی آمریکا نیز از همین سیاست استفاده کرد و شرکت کوچکی به نام آدیداس را در سال 1920 تاسیس کرد و همان آرم بریتیش تنباکوی آمریکا را برای آرم آدیداس انتخاب کرد . در سال 1945 این شرکت به ثبت رسید .

 

بعد از گذشت چند سال آدیداس مشهور شد . به طوری که همه جوانان دوست داشتند که آدیداس به تن داشته باشند . حتی در همین زمان هم جوانان زیادی هستند که عاشق این مارکند و دوست دارند یکی از محصولات این کمپانی را داشته باشند . تا اینجا این کمپانی کاملا بی گناه است . اما در سال 1990 به شکل عجیب و بی دلیلی یک مارک جدید از این شرکت دیده شد . آرم جدید به شکل هرم سه تیکه ای بود که از آن پس وارد بازار شد . پس از آن آدیداس دو مارکه شد . اما هیچکس نمیداند چرا . در سال 1990 شرکت آدیداس به افراد ناشناسی فروخته شد و پس از آن آرم جدیدی به چشم خورد. اما به راستی این افراد ناشناس که بودند ؟ سرمایه داران ؟ قدرتمندان ؟ ثروتمندان ؟ افراد مشکوک...؟ جواب تمام این سوالات بله است . چراکه این کمپانی توست فراماسونهای ناشناس خریداری شد و به یکی از بزرگترین برندهای ماسونی تبدیل شد . اما در سال 1998 شرکت آدیداس توسط یکی از کارمندان شرکت تنباکوی آمریکا افشا و ماسونی بودن این مارک ثابت شد . لازم به ذکر است که فراماسون ها فقط شرکت هایی رو خریداری میکنند که از توجه و محبوبیت خاص مردم جهان برخوردارند . آنها هیچگاه خود شرکتی را تاسیس نمیکنند تا منتظر محبوبیت آن شوند , بلکه به سمت شرکت هایی میروند که به اندازه کافی محبوب و معروف و همچنین پر فروش باشد تا از زمان صرفه جویی شود . هم اکنون این شرکت دو مارکه بوده و از فروش خوبی برخوردار است .
 
 
 
[تصویر: 1_PEPSI.jpg]
این هم از شرکت پپسی که در اصل برای صهیونیست هاست .

 

 

 

[تصویر: alfa_romeo_logo.jpg]

له من هم میدانم که این لوگو نشانه ماشین های عالی اروپایی ست . اما کمی دقیق تر به لوگو نگاه کنید . چرا روی لوگو یک مار در حال خوردن یک انسان هراسان است؟ من می گویم که من یک انسان هستم ، نه یک مار غول پیکر . پس حقیقت این است که تصویر مار در حال بلعیدن یک انسان بسیار گیج کننده است چرا که من با نماد آدم مشخص می شوم نه یک مار غول پیکر شاخدار . اگر به مدل های قدیمی تر لوگو نگاه کنید به آسانی متوجه انسان می شوید .

[تصویر: ALFA-ROMEO-evolution-logo-car-models.jpg]

ماجرای معروف لوگو از این قرار است که در سال 1910رومئو کاتانئو موظف شد برای شرکت تازه تاسیس آن زمان یک نشان طراحی کند . او هنگام انتظار در ایستگاه قطار پیاززا کاستلو در میلان ، او از نشان قدرت خانواده ی ویسکونتی که بر روی در بود الهام گرفت . این طرح عبارت بود از یک مار بزرگ که در حال خوردن یک بچه ی انسان است . بنا به گزارشات سکنه ی میلان در ابتدای قرن پنجم بعد از میلاد از این نشان میترسیده اند . گفته می شود ، انسان در حال خورده شدن یک مور (مسلمانهای دورگه ی شمال آفریقا) متعلق به دوران جنگ های صلیبی ست . اگر این مسئله درست است پس مار نماد چه کس و یا چه چیزی ست ؟

[تصویر: visconti.jpg]
نشان قدرت در ایستگاه مرکزی میلان . این مار در حال بلعیدن یک بچه است یا در حال بدنیا آوردن آن؟
آیا این می تواند به معنای اصل و نسب باشد؟
 
 
برخی رمز نگاران مدعی اند که این مار بزرگ در حقیقت یک کوندالینی ست (مار چاکرا) که طبیعت مادی انسان را می خورد . پس رموز از این جا شروع می شوند . اما چرا این نماد بر روی چمن ورودی باغ برلوسکونی کشیده شده بود؟
[تصویر: berlusconisreptile.jpg]
چمن درب ورودی باغ سیلویو برلوسکونی و نماد مار بزرگ
این نماد در بسیاری از اسناد مربوط به نقاشی آزتک ها ، و سنگ تراشی های کیمیا به کار رفته است . امروزه به نظر می رسد این لوگو به خاطر کاربردش از سوی خانواده های اشرافی ، شرکت های بزرگ و حتی دیکتاتورهایی مانند برلوسکونی معنای مشخصی برای نخبگان و برگزیدگان دارد . حال که درباره ی مارهای آدم خوار صحبت می کنیم چرا از آثار هنری ای که غلبه ی خزندگان بر انسانها را به تصویر کشیده اند حرفی به میان نیاوریم؟
[تصویر: Reptile-human.jpg]
ارک ویجلند ، اسلو . به چهره ی کریه مجسمه نگاه کنید .
برگرفته از سایت masonyab.com
vodafone
 

اما شرکت وودا فون vodafone

 

[تصویر: vodafone.jpg]
[تصویر: vodafone666_hr.jpg]

لازم به توضیح بیشتر نیست .

BECHTEL
[تصویر: Bechtel_logo.png]

برای این لوگو نیازی نیست به دنبال نمادهای مخفی باشیم . این نماد بسیار واضح و مشخص در برابر دیدگان شماست . چرا اقیانوس ها در این لوگو سرخ اند؟ آیا با خون بی گناهان یا چیز مشابهی پر شده اند؟ چرا قاره ها خاکستری اند؟ آیا کاملا با بتون فرش شده اند؟ من به طور خاص ایده ی بکتل برای ترسیم کره زمین را دوست دارم! چون خیلی واضح می گوید: ما صاحب این مکانیم . رسم و رسومتان را جمع کنید . اگر شما درباره ی این شرکت ساختمانی و مهندسی چیزی نشنیده اید بهتر است در موردش چیزهایی بفهمید چرا که در همه دنیا آن را میشناسند . . .
 
عبارت "شرکت شیطان" کلیشه ای ست و توسط گروهی از لیبرال ها برای طعنه زدن به کار می رود . اما به من اعتماد کنید . در پایین چند نمونه از استثمارهایی که توسط این سازمان انجام شده است آورده شده : (تمامی این اطلاعات از ویکی پدیا گرفته شده است)
 
دزدیدن آب از مردم فقیر :
 
"شرکت بکتل دو سال قبل عهده دار تامین سیستم آب عمومی سومین شهر بزرگ بولیوی ، کوچابامبا شد و در عرض چند هفته نرخ آب را تا 200 درصد میزانی که خانواده ها توانایی پرداخت آن را داشتند افزایش داد . وقتی شرکت از کاهش قیمت ها امتناع ورزید مردم شورش کردند و معترضان کم کم بکتل را مجبور به ترک این مسئولیت کردند ."
 
ساخت کارخانه شیمیایی برای صدام :
 
"در سال 1988 درست پس از اینکه صدام حسین موافقت بین المللی برای استفاده از گازهای سمی در برابر هزاران کرد را به دست آورد ، بکتل برای ساخت کارخانه ی شیمیایی با عراق قرارداد بست ".
 
.
 
بهره برداری از طوفان کاترینا :
 
"در سال 2005 از سوی آژانس فدرال مدیریت بحران ، به بکتل امتیاز قرارداد غیر مزایده ای ساخت خانه برای مصیبت زدگان طوفان کاترینا داده شد . از آنجایی که این قرارداد بسیار پر هزینه بود و شکستی برای حمایت از شرکتهای محلی و کوچک محسوب می شد عدم وجود مزایده ی رقابتی در آن مورد انتقاد قرار گرفت ".
 
.
 
مثال های بسیاری از این دست وجود دارد . و این مسائل می تواند به خوبی توضیح دهد که چرا در لوگوی بکتل ، آب سرخ و زمین خاکستری ست .


 

 

NIKE

[تصویر: nike.jpg]

یادمه تو تاپیک مسابقه بهترین طرح ضد ماسونی یکی از دوستان گفته بود که نماد شیطان رو کف کفشمون بکشیم و با راه رفتنمون زیر پا لهش کنیم . حالا داشته باشید که اونا از ما جلو ترن بی ...ها ! این کفش که لازم به توضیح نیست برای له کردن اعتقاد مسلمانان از هیچ چیز نمیترسد .


[تصویر: 13047195252.jpg]

نوشته لا الله قابل رویت است .

[تصویر: nike.jpg]


نوشته "محمد" و "اسلامی" در زیر کفش به راحتی قابل تشخیص است .

[تصویر: securedownload%5B1%5D.gif]


یک نوع شلوار جین که با کمال پر رویی کامل نوشته ی بسم الله رحمن الرحیم رو طراحی کرده که کسی که این شلوار رو به تن کرده وقتی بشینه ...!

لطفا به مارک این شلوار توجه کنید . BAJAL که خیلی شبیه به کلمه DAJAL هستش . البته این فرضیه خودم هستش .


[تصویر: shalvar_chini.jpg]

 

 

 

ALUVISTA
باز هم سلام

این یک شرکت تولید ورق های آلمنیومی هستش که بسیار مشکوک به ماسونی است . این شرکت هم اکنون در مشهد مشغول به کار است .

[تصویر: adverimg-68887.jpg]
[تصویر: ?p=Y2xhc3NpZmllZF9pbWFnZXMvMTI4NjI2NDU2N...p;maxh=​250]

 



برخی کمپانی های فراماسونری در یک نگاه




[تصویر: 7cfepsbl932cllhb2s7.jpg]

 

 

ببنید دوستان همیشه برای پیدا کردن چیزهای مخفی باید به بعد دیگه اون هم نگاه کنیم . یعنی اون چیزی که می بینیم احتمالا یه بعد دیگه هم داره . عکس هایی از یک سری کمپانی برای شما میزارم که خیلی جالبه . توجه کنید که فقط به ظاهر نگاه نکنید . این کمپانی ها برای لوگو شرکت خودشون از طرح هایی جالب استفاده کردن و در واقع یک چیزی رو در لوگو خودشون مخفی کردن . درضمن تا اونجا که من میدونم این شرکت ها ماسونی نیستن .

امید وارم از این قسمت درس بگیریم و همیشه ظاهر رو نگاه نکنیم .




 

[تصویر: ideaz-222-02.jpg]



شرکت فروشگاهی آمازون که با طرحی مثل پیکان لبخندی رو که نشان رضایت هستش رو به شما نشون میده .
البته چیزی که درش مخفی شده نقطه شروع فلش هستش که از حرف A تا Z کشیده شده که به معنی اینه که فروشگاه ما از شیر مرغ تا جون آدمیزاد داره .

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



[تصویر: 1282978156_logo18.jpg]



این یک شرکت فروش بلیط هوا پیما هست . در نگاه ساده متوجه یک هواپیما میشویم . اما وقتی بیشتر دقت کنیم ،
حروف C و D در آن مشخص میشود که مخفف نام شرکت است .



---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------




[تصویر: 1282978188_logo26.jpg]


این لوگوی فرمول یک است .اگر به طور ساده نگاه کنیم عدد یک قرمز مشخص است ، اما اگر دقت کنیم در واقع عدد یک بین F و آتش قرمز رنگ پنهان شده .


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

[تصویر: 1282978352_logo30.jpg]


حتما متوجه شدید که این فقط یک دوشاخه نیست درسته؟ شرکت برق ایتالیایی که مخفف نام شرکتش ED است .



-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[تصویر: 1282978537_logo09.jpg]



این شرکت به سرعت و دقت بالا معروف است . اگر دقت کنید پیکانی بین حروف E و X پنهان شده که نماد سرعت است .


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


[تصویر: 1282978238_logo02.jpg]


تصویر مستتر خرس که در تصویر کوه Matterhorn قرار دارد سمبل شهری است که اولین بار شکلات های Toblerone در آنجا تولید شد.


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[تصویر: 1282978037_logo10.jpg]


در لوگوی Goodwill طراح با استفاده از حرف "g" شکل یک صورت خندان را رسم کرده است.

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ساعت 23:49  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

عکس هایی از ویلای یکی از مدل های معروف سیاهپوست جاماییکایی در جزیره ای در ترکیه که از بالا به شکل چشم جهان بین یکی از نماد های فراماسونری می باشد.
 







منبع: آپام

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ساعت 23:37  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 
                                                بسم الله الرحمن الرحیم

انگيزه شناسي كلمب‏

 
 
 
     الف : برگزيده خدا!
 
 1.«كارل گريمبرگ»مي‏نويسد:
 
 كلمب،خود را برگزيده خدا مي‏دانست.هنگام معامله با«فرديناند»و«ايزابل»با سماجت تكرار مي‏كرد كه اين خواست خداست كه او سرزمينهاي جديد را كشف‏ كند؛زيرا از اين طريق،منابع مالي لازم براي يك جنگ صليبي تازه را به دست‏ خواهد آورد.اين استدلال تأثير عميقي بر زوج پادشاهي بخشيد.فكر يك جنگ‏ صليبي جديد،همان طور كه در نظر«هانري»دريانورد مقدّس به شمار مي‏رفت،براي زوج پادشاهي اسپانيا نيز جنبه تقدّس داشت و براي اكتشافات اسپانيايي‏ها،همانند پرتغالي‏ها،با ارزش بود.
 
درباره كريستف كلمب مي‏گويند:
 
ايمان مذهبي هسته وجودش را تشكيل مي‏داد،اين تنها راه درك اعتماد به‏ نفس،سماجت،و عنوان كردن تقاضاهايي است كه تا مرز ستيزه جويي پيش مي‏رفت.(1)
 
 «دانيل بورستين»كلمب را يك«متعصّب ديني»(2)و«ديندار متعصّب»(3)مي‏خواند.
 
«ورلندن»درباره كلمب مي‏نويسد:
 
 سخنانش آرام و مناسب و سر و وضعش مرتّب بود.اعمال مذهبي‏اش،چه راجع به‏ روزه و چه دعا و نماز،را به طور جدّي و دقيق انجام مي‏داد،به نحوي كه او را با يك عضو داراي مقام و مرتبه رهباني اشتباه مي‏گرفتند.هيچ وقت بدون اينكه‏ جمله«عيسي مسيح و مريم مقدّس ما را حفظ كنند»را بالاي كاغذ بنويسد،چيزي‏ نمي‏نوشت.ارادت او نسبت به مريم مقدّس و«سنت فرانسوا»بسيار زياد بود؛وبعدها تمام كارهايي كه انجام مي‏داد را هميشه از طرف لطف خدا مي‏دانست.بعدا خواهيم ديد كه اين احساس،او را تا آن جا پيش برد كه خود را مانند«داود» برگزيده خدا مي‏دانست و اميدوار بود كه شايستگي پوشاندن ضريح مقدّس را داشته باشد.(4)
 
 نيز«ورلندن»اشاره مي‏كند كه كلمب مي‏خواسته«در راه خود،اورشليم را آزاد كند.»(5)
 
 «ويل دورانت»به نقل از پسر و دوستان كلمب،او را فردي«محجوب،خوش برخورد،موقّر،بصير،در خوردن و نوشيدن ميانه رو،و سخت پارسا»(6)توصيف مي‏كند. از عبارات،اخير«ورلندن»بر مي‏آيد كه گويي كلمب مي‏خواسته است يك تنها شكستهاي‏ صليبيها را جبران كند؛شكستهايي كه آخرين آنها را دويست سال پيشتر(1291 م.)در نهمين‏ نبرد صليبي از مسلمانان متحمّل شده بودند.(7)
 
 و اين،با«ايمان مذهبي»او سازگاري داشته است.با اين حال،به دلايلي نمي‏توانيم تعصّب‏ مذهبي كلمب را باور كنيم.
 
 
 
     ب : اخلاقيّات كلمب‏
 
     كلمب گاهي از ده فرمان پاي بيرون مي‏نهاد،چنان كه در«قرطبه»بعد از مرگ‏ زنش،زني به نام«بئاتريس انريكوئث»از او پسر نامشروعي به دنيا آورد(1488 م.).(8)
 
«شارل ورلندن»اين قسمت از زندگي كلمب را مفصّلتر شرح مي‏دهد:
 
از ماه مه سال 1487،كلمب از دربار«كاستيل»مقرّري ناچيزي دريافت مي‏كرد.دراين مدّت،در«كوردو»/ قرطبه/نيز اقامت كوتاهي داشت.و در اين شهر بود كه‏ با«بئاتريس دوهارانا»-كه حدود پانزده سال از او كوچكتر بود-آشنا شد.از اين‏ زن،يك پسر به نام«فرديناند»،شرح حال نويس آينده‏اش،به طور نامشروع به دنيا آمد؛چون كلمب با مادر فرديناند ازدواج نكرد.اين كه چه مدّت كلمب با او بوده‏ است،معلوم نيست؛ولي ظاهرا اين طور است كه اگر با او ازدواج نكرد،به خاطر اين بود كه كلمب عقيده داشت اين ازدواج او را به پيشرفت و ترقّي نمي رساند.(9)
 
 «ورلندن»كه قبلا از كلمب به عنوان«يك چهره مذهبي»(10)ياد كرده بود،براي رفع تناقض(!) مي‏افزايد:
 
 مرد عجيبي است!كسي كه در رفتارهاي روزانه‏اش آن قدر پارسا و محترم است،ولي معشوقه‏اي دارد كه از ترس به خطر افتادن كارش كه با او ازدواج نمي‏كند!(11)
 
 «ويل دورانت»نيز در توجيه روابط نامشروع كلمب با«بئاتريس»مي‏نويسد:
 
كريستف كلمب،با آن كه در زمان حيات و پس از آن،طبق وصيّتنامه‏اش،زندگي‏ مرفّهي براي او تدارك ديد،با وي عروسي نكرد.از آن جا كه بسياري از بزرگان آن‏ دوران-كه عصر سرخوشي بود-از اين كودكان حرامزاده فراوان داشتند،گمان‏ نمي‏رود كه كسي به اين يكي به چشم بدبيني و خشم نگريسته باشد.(12)
 
مي‏بينيم كه ويل دورانت آمريكايي براي حفظ شأن كلمب،زنا كاري او را مترادف با «سرخوشي»مي‏داند و عمل وي را به دليل همانندي با رفتار «بزرگان» و «فراواني» امثال آن،موجّه مي‏شمرد!
 
از اين گذشته،در شرح سفر اوّل كلمب مي‏خوانيم:
 
روز دوّم سپتامبر،هر سه كشتي عازم«سن سباستين»مي‏شوند و در آنجا لنگر مي‏اندازند.و در اين بندر است كه عشق براي سوّمين بار به سراغ «كلمبوس» مي‏رود و او را عاشق«بئاتريس دولوياديلا»،زيباي سي ساله و بيوه فرماندار سابق‏ جزيره،مي‏كند.اين عشق به حدّي قوي است كه حركت كلمبوس را سه روز به‏ تأخير مي‏اندازد.(13)
 
 
 
     ج: انگيزه‏هاي باطني كلمب‏
 
         به نظر ويلكم 1.واشبرن:
 
 درست است كه اروپايياني همچون كلمب كه در پي فراتر رفتن از مرزهاي‏ ناشناخته بودند،غالبا انگيزه‏هاي خود را در قالب آرمانهاي مسيحي بيان‏ مي‏كردند؛امّا هميشه آميزه‏اي از انگيزه‏هاي دنيوي و اخروي در ميان بوده است.
 
از يك سو،كلمب پيوسته آگاه بود كه نامي كه رويش نهاده‏اند،يعني كريستوفر،به‏ معناي«زاده مسيح»است.از سوي ديگر،ثروتي كه انتظار داشت از راه اقدام خطير دريا نوردي به سوي غرب،براي خود و اربابانش فراهم آورد،قرار بود عمدتا از راه‏ داد و ستد تأمين شود.(14)
 
 مي‏بينيم كه انگيزه‏هاي مذهبي كلمب از دستاويزهاي او براي كسب حمايت فرمانروايان‏ كاتوليك اسپانيا به شمار مي‏رفتند.ولي آيا مي‏توان پذيرفت كه ايمان مذهبي هسته وجود كلمب‏ را تشكيل مي‏داده است؟!
 
 در مورد هدف سفرهاي كلمب،ديدگاههايي متفاوت وجود دارد.بعضي مي‏گويند كه هدف او از اين سفرهاي اكتشافي،نه رسيدن به جزاير«هند شرقي»يا«جزاير ادويه»،بلكه دستيابي به‏ برخي از جزاير اقيانوس اطلس بوده است.
 
ولي برخي ديگر معتقدند كه كلمب در سال 1474 م. از«توسكانلّي»،(15)دانشمند ايتاليايي،خواست كه درباره طرح رسيدن به قارّه آسيا از طريق غرب،نظر خويش را ارائه دهد.وي پاسخ داد:«اين طرح قابل اجراست؛و در صورت موفّقيّت،بهره‏هاي سياسي و اقتصادي فراوان به دنبال‏ خواهد داشت.»(16)
 
 كلمب در حدود سال 1484 م.به«ژان دوّم»،پادشاه پرتغال،پيشنهاد كرد:شاه سه كشتي را براي يك سياحت اكتشافي يك ساله در اقيانوس اطلس مجهّز سازد؛كريستف كلمب را درياسالار بزرگ اقيانوس و نيز فرماندار تمام سرزمينهاي كشف شده گرداند؛و يك دهم عايدات و فلزهاي‏ گرانبهاي حاصل شده از آن مناطق را به وي دهد.چنان كه پيداست،انديشه گسترش و ترويج‏ مسيحيّت،در حاشيه ملاحظات مادّي بود.(17)
 
 در حقيقت،كلمب به دنبال بهره منديهاي سياسي و اقتصادي بود؛امّا ملاحظات سياسي‏ ايجاب مي‏كرد كه احساسات مذهبي فرمانروايان كاتوليك اسپانيا را كاملا در نظر گيرد.
 
 به قول علاّمه«دهخدا»:
 
 در تمام مسافرت،كلمب به فكر يافتن طلا بود و به هر جا قدم مي‏گذاشت،نشان طلا را مي‏جست.(18)
 
 پيش از انقلاب اسلامي ايران،انتشارات«فرانكلين»،با هدف ترويج فرهنگ امريكايي درميان نوجوانان ما،كتابي را درباره«كلمب»به چاپ رساند.(19)در اين كتاب،انگيزه‏هاي كلمب از زبان‏ خودش اين گونه بيان شده است:
 
مي‏خواهم كوتاهترين راه را به آسيا كشف كنم.من معتقد شده‏ام كه خداوند مرا براي چنين مأموريّتي برگزيده است.اين ايمان را من از شوقي كه از كودكي به‏ مناطق دور در خود داشته‏ام،احساس مي‏كنم.هر چه درباره نجوم و جغرافي و درياها مي‏دانم،علمي است كه او به من عطا كرده است.علم رياضي من و مهارت‏ من در نقشه كشي،همه،لطف الهي است؛و من تا وقتي كه زنده‏ام،بايد دعوت او را لبّيك بگويم.(20)
 
 سمت و سوي اين مطالب،در الگو سازي از كلمب مشخصّ است.امّا«كالمت»درباره‏ انگيزه‏هاي شخصي كلمب مي‏نويسد:
 
 كريستف كلمب تنها هدفش را كسب شهرت و نام نبود،بلكه توقّعات زياد مادّي نيز داشت:اوّل اين كه نام امير البحر/ دريا سالار/نيروي دريايي را به دست آورد؛دوّم‏ عنوان نايب السّلطنه در كلّيّه سرزمينهاي اكتشافي با اختيار انتخاب و انتصاب كلّيّه‏ كارمندان تشكيلات كشوري و لشكري؛سوّم ده درصد از كلّيّه منافع احتمالي از هر نوع؛چهارم امتياز داد رسي در تمام نواحي اكتشافي؛پنجم حقّ برداشت‏ يك هشتم از كلّيّه عوايدي كه در حين دريا نوردي به دست خواهد آورد؛با شرط اين كه او نيز يك هشتم مخارج خود را در اين مسافرتها به عهده بگيرد.(21)
 
 «ويل دورانت»پس از نقل ستايشهاي پسر و دوستان كلمب از وي،نظريّات افراد ديگر را چنين مي‏آورد:
 
 ديگران مدّعي بودند كه مردي خودبين بوده؛عناويني را كه به دست مي‏آورده،به‏ رخ ديگران مي‏كشيده؛در خيال و نوشته‏هايش،نسب خود را بالا مي‏برده؛و براي‏ گرفتن سهم بيشتري از طلاهاي دنياي جديد،آزمندانه چانه مي‏زده است.(22)
 
 
 
       د: برده گيري و قتل عام سرخپوستان‏
 
           در زندگي كلمب،صحنه‏هايي هست كه براي ناآشنايان با ماهيّت تبليغات و الگو سازيهاي‏ دروغين غربي تعجّب برانگيز است.از جمله اين صحنه‏ها ،رفتارهاي غير انساني و بيرحمانه،او با سرخپوستان،يعني ساكنان اصلي دنياي جديد،است.
 
اگر چه ملكه«ايزابل»از برده گيري بوميان امريكا بيزاري مي‏جست و براي جلوگيري از آن بيهوده مي‏كوشيد،كلمب برده گيري سرخپوستان را در امريكا آغاز كرد.طولي نكشيد كه دولت‏ اسپانيا،با اكراه،برده گيري بوميان را تصويب كرد،بدان شرط كه فقط شامل سرخپوستان آدمخوار يا استثناء جنگ طلب باشد.امّا چون اسپانياييها مايل نبودند پيوسته خوي سرخپوستان را مورد آزمايش قرار دهند،مناسب ديدند كه تمام بوميان را در خور بردگي به حساب آورند.(23)
 
«ويل دورانت»در شرح بازگشت كريستف كلمب به«هائيتي»(29 اكتبر 1494)مي نويسد:
 
اكنون كريستف كلمب،خود،به يك تاجر مبدّل شده بود.وي هيأتهايي براي شكار برده به جزيره فرستاد؛هزار و پانصد برده اسير گرفت؛چهار صد تن را در اختيار ساكنان اروپايي آن جا گذاشت و پانصد تن را به اسپانيا فرستاد.دويست تن از اينها در راه مردند؛بازماندگان را در«سويل»فروختند؛امّا برده‏ها چون نتوانستند خود را با آب و هواي سرد آن جا و يا وحشيگري تمدّن سازگار سازند،در ظرف‏ چند سال،همه،تلف شدند.(24)
 
كلمب در سفر سوّمش از مقام خود بر كنار گشت،زيرا گزارشهايي از كارهاي نامطلوب وي به‏ دربار رسيده بود.او پس از بركناري،به«دونا خوانا دلاتوره»،معلّمه پرنس«دن خوان د كاستيلا»(25)،نامه‏اي نوشت و در خواست كرد كه افتخار پيشين به او باز گردانده شود.«خوان خيل»،فيلسوف‏ اسپانيايي،ضمن شرح اين موضوع،قسمتي از نامه كلمب را مي‏آورد كه رفتار وي با بوميان‏ سرخپوست را نشان مي‏دهد و دروغهايش را آشكار مي‏سازد.«خوان خيل»با لحني تمسخر آميز چنين مي‏نگارد:
 
دريا نورد بزرگ،گر چه نه با زبان يك مبارز پرشور،در حالي كه به مبارزات‏ قهرمانانه خود را در جنگ مي‏بالد،مي‏نويسد:«در مورد من به عنوان كاپيتاني‏ قضاوت كنيد كه از اسپانيا عازم سرزمين سرخپوستان شد و بر بسياري از اقوام‏ شورشي،با عادات و باورهاي مختلف،غلبه كرد.من به خواست خدا،دنياي‏ ديگري را زيرنگين اعلا حضرتين،شاه و ملكه،قرار دادم.»بدين ترتيب،كلمب‏ نخواست كه در تاريخ،در جايگاه يك دريا سالار يا حتّي يك كاشف قرار گيرد؛بلكه‏ خود را در حدّ فاتح سرزمينهاي بي مرزي كه شورشها و ناآراميهاي آن جا را مهار كرده است،نزول داد.هر چند اين ادّعاي او نيز دور از واقع
است؛زيرا اين‏ دشمنان دهشتناك،كسي جز بوميان مهربان و صلحدوست«تاينوس»نبودند كه‏ كلمب آنها را به صورت محموله‏هايي انساني در غل و زنجير به امپراتوري اسپانيا ارسال مي‏داشت و وجدان ملكه«ايزابل»و«كاستيل»را مي‏آزرد.(26)
 
 «شارل ورلندن»در شرح سفر دوّم كلمب مي‏نويسد:
 
 از ماه مه 1495 تا مارس 1496،بيشتر اوقات كلمب و برادرش صرف مطيع كردن‏ جزيره و مجبور كردن سرخپوستان به پرداخت ماليات مي‏شد.هر كدام از سرخپوستان كه بيشتر از چهارده سال سن داشتند مي‏بايست هر سه ماه به سه‏ ماه،يك زنگوله شاهين كه پر از پودر طلا باشد،پرداخت كنند.رئيس قبيله بايد هر دو ماه يك بار يك كدوي قليايي پر از طلا ماليات دهد.كساني كه در منطقه‏شان طلا يافت نمي‏شد،بايد هر سه ماه يك بار،بيست و پنج پوند پنبه‏ رشته شده يا بافته بپردازند.پس از پرداخت ماليات،يك صفحه مسي به گردن‏ شخص بدهكار مي‏آويختند.اين كارها تماما زشت و ناهنجار بود.اشياي طلايي‏ كه اسپانياييها از بوميان مي‏گرفتند،حاصل كار و تلاش نسلهاي زيادي بود.
 
 يافتن طلاي جديد،آن هم به مقدار زياد براي پرداخت ماليات،به نسلهاي‏ ديگري نياز داشت.و امّا در مورد پنبه،چگونه مي‏توان از وحشياني كه خود برهنه‏ هستند،ساليانه صد پوند پنبه ساخته و پرداخته مطالبه كرد؟
 
 مواجبي كه بر آنها تحميل مي‏شد-حتّي اگر فرض كنيم همه پرداخت مي‏شدند-آنها را در همان محل به برده مبدّل مي‏كرد و نياز نبود كه براي فروش، آنها به بازار برده شوند.(27)
 
 «ورلندن»مي‏افزايد:
 
پس از گذشت اندك زماني،دريا سالار متوجّه شد كه پرداخت حتّي نيمي ازمواجب خواسته شده،بسيار مشكل است.امّا سر سختي كرد؛چون مي‏ترسيد درموقع بازگشت اگر به اندازه كافي طلا نداشته باشد،در مورد او حرفهايي بزنند.
 
 بدين سان،بوميان به كوهستانها فرار كردند،تعدادي از مسيحيان را كشتند،وخودشان نيز به تعداد بيشتري كشته شدند.عدّه زيادي نيز خود را به وسيله‏ عصاره«مانيوك»مسموم كردند.
 
 جمعيّت آن ناحيه به سرعت كاهش يافت.از حدود شصت هزار بومي سال‏ 1492،جمعيّت سرخپوستان در سال 1548 به پانصد نفر رسيد.(28)
 
 روايت ديگري نيز در شرح سفر دوّم كلمب در دست است كه سياست بيرحمانه و جابرانه او نسبت به بوميان را تشريح مي‏كند و مي‏گويد:در اين دوره،بدعت تعدّي به بوميان بنيان نهاده‏ مي‏شود و سفيد پوستان در تعقيب طلا،كشتار بوميان و تجاوز به نواميس آنان را آغاز مي‏كنند،به‏ طوري كه طيّ چند سال،از 250000 ساكن بومي جز 60000 نفر را باقي نمي‏گذارند.(29)
 
 در اين زمينه،روايت سوّمي نيز هست كه مي‏تواند اختلاف آماري دو روايت پيشين را رفع كند:
 
 وقتي اسپانياييها وارد جزيره«كوبا»شدند،آن جزيره دويست و پنجاه هزار نفر جمعيّت داشت؛و سيزده سال بعد،جمعيّت آن به شصت هزار نفر رسيد؛و پنجاه‏ سال بعد،در سراسر جزيره«كوبا»و مجمع الجزاير«باهاما»،بيش از پانصد تن بومي‏ باقي نماند.اين«ننگ جاويد»در صفحه تاريخ به نام كلمب به ثبت شده،زيرا او اساس اين رسم وحشيانه را بنا نهاد و ديگران از او تبعيّت و تقليد نمودند.(30)همچنين در شرح تعديّات كلمب در اين سفر،آمده است كه در جزيره«كاريبي»،نخستين باربين كاشفان و بوميان جنگ در گرفت.اسپانياييها پيروز شدند و دو پسر و دوازده دختر اسير گشتند.دختران بين كشتيها
تقسيم شدند و به عنوان روسپي مورد استفاده قرار گرفتند.حتّي‏ كلمب يكي از دختران بسيار زيبا را به دستگير كننده‏اش،«ميشل دوكونئو»بخشيد!(31)
 
 به اين ترتيب،شرارتهاي جنسي‏اي كه با نظر مساعد كلمب در«دنياي جديد»انجام شد،پيامدهاي جبران ناپذيري را براي«دنياي قديم»به بار آورد.
 
 
 
        ر: شيوع بيماري سيفليس و كلمب!
 
          از جمله نكات قابل تأمّل زندگي كلمب كه ما را با چهره واقعي او بيشتر آشنا مي‏كند،آن است‏ كه وي زمينه آلوده شده اروپا و آسيا به بيماري سيفليس را فراهم كرد.
 
 طبق مدارك موجود،سيفليس در امريكا ريشه دارد و نخستين بار در ميان ملاّحاني پديد آمد كه از سرزمين جديد به اسپانيا بازگشتند.سربازان«شارل هشتم»،پادشاه فرانسه،اين بيماري را با خود به ايتاليا بردند.از آن پس،سيفليس در اروپا انتشار يافت.(32)
 
 ريشه داشتن اين بيماري در آمريكا،مبتني بر گزارشي است كه در سال 1539 م. انتشار يافت‏ و يك پزشك اسپانيايي به نام«روي دياث دل ايسلا»آن را بين سالهاي 1504 تا 1506 م.تهيّه كرد.
 
 طبق اين گزارش،در سفر بازگشت كريستف كلمب،سكّاندار كشتي به تب سختي دچار گشت‏ كه با دانه‏هاي پوستي همراه بود.اين پزشك اظهار داشته كه وي،خود،در«بارسلون»ملواناني را معالجه كرده است كه به اين بيماري جديد مبتلا شده بودند؛بيماري‏اي كه پيشتر،هرگز در آن‏ شهر شناخته نشده بود.او آن را با آنچه اروپا«مرض فرانسوي»مي‏ناميد،يكي دانست و دلايلي‏ ارائه كرد تا ثابت كند كه بيماري مزبور از امريكا آورده شده است.(33)
 
 در پايان سفر دوّم،به تاريخ يازدهم ژوئن 1496،كلمب با دو كشتي كوچك خود وارد«كاليس» شد.كشتيها پر از اجناس و اشياي مختلف بودند.ولي زماني كه افراد پياده شدند،لاغر،ضعيف،زرد،يا سبز بودند و چهره‏اي وحشتناك داشتند...اين وضع علل زيادي داشت.قبلا اسپانياييها مي‏دانستند بسياري از كساني كه از«دنياي جديد»مي‏آيند،از يك بيماري هراس آور-كه به گوشت‏ و استخوان نيز صدمه مي‏رساند-رنج مي‏برند.(34)
 
 اوّلين بار،«جيرولامو فراكاستورو»(35)،از دانشوران دوران رنسانس،نام سيفليس را بر اين‏ بيماري نهاد.
 
او كه ذخيره‏اي شايان از ادبّيات كلاسيك داشت،براي اشتغال به تحقيقات عليم،و بالاتر از همه:پزشكي،گوشه گيري اختيار كرد.اتّحاد علم و ادب،او را دانشوري جامع ساخت.وي توانست‏ منظومه‏اي به زبان لاتين و به سياق«گئورگيك»اثر«ويرژيل»بسرايد(1521 م.).عنوان آن شعر چنين بود:«سيفليس»يا مرض فرانسوي.در اين شعر،از معالجه با جيوه يا«گاياك»-چوب مقدّسي‏ كه هندي شمردگان امريكايي به كار مي‏بردند-سخن رفته بود.(36)
 
 از مدّتها پيش،سيفليس در ميان بوميان رواج داشت،بدون اين كه اوضاع وخيمي براي آنان‏ پيش آورد.بيماران سيفليسي با استفاده از درختي صمغ دار به نام«گاياك»،خود را معالجه‏ مي‏كردند.(37)اين درخت گرمسيري امريكايي،داراي چوب سخت و صمغ رزيني است كه در بعضي‏ داروها به كار مي‏رود. اين درخت به نامهاي«خشب الانبياء»و«خشب القّديسين»يا«چوب‏ پيغمبري»نيز خوانده مي‏شود.(38)
 
 در اروپا،سيفليس از سال 1493 شناخته شد.وقايع نگار ژنوايي،«بارتولومئو سنارگا»مي‏گويد كه اين بيماري از«اندلس»وارد شده است.در سال 1497، نمونه‏هايي از اين بيماري در انگلستان‏ ديده شد.در سال 1499 نيز در روسيه و هندوستان،نمونه‏هايي از آن مشاهده گشت كه بدون شّك، ملوانان «واسكو دو گاما»عامل انتقال آن بودند.همچنين در سال 1512،كشور ژاپن شاهد نمونه‏هايي از همين بيماري بود.(39)
 
 در طول سفر دوّم و اقامت در دنياي جديد،اسپانياييهاي«ايزابلا»نسبت به زنان«تاينو» رفتاري ناخوشايند داشتند.بدون شك،همين گروه نخستين اروپايياني بودند كه به اين بيماري‏ دچار شدند.(40)
 
 به نظر«جرج سارتن»(1884-1956 م.)،عالم معروف بلژيكي-آمريكايي،نيز سيفليس،پس‏ از سفر كلمب،از«دنياي جديد»به اروپا و آسيا منتقل گشت.وي مي‏گويد:
 
در مورد سيفليس،من تاكنون نتوانسته‏ام حتّي يك گزارش از آن بيابم كه پيش از گزارشهايي باشد كه متواليا در سال 1495 م.و سالهاي پس از آن، منتشر شدند.
 
 علي رغم تأكيدات مكّرري كه سالهاي اخير درباره وجود سيفليس در اروپا پيش از زمان«كريستف كلمب»به عمل آمده است،من هنوز متقاعد نشده‏ام.(41)
 
 در برخي از زندگينامه‏هاي كلمب،از جمله كتاب«شارل ورلندن»،مي‏خوانيم كه وي از درد مفاصل رنج مي‏برده است.اين مطلب به تنهايي چندان اهمّيّت ندارد،امّا وقتي در كنار موضوع‏ بيماري سيفليس طرح مي‏شود،بسيار مهم مي‏گردد؛چرا كه درد پي در پي استخوان و مفصل از علائم ابتلا به بيماري سيفليس است كه در مرحله دوّم از مراحل چهار گانه پيشروي آن ظهور مي‏كند.(42)
 
 ضمنا جالب توجّه است كه نام كلمب در فهرست قربانيان سرشناس سيفليس آمده است.(43)
 
 «ويلگوس»و«دسا»نوشته‏اند:         
 
اندكي پس از ورود كلمب به اسپانيا،حامي اصلي او،ملكه«ايزابل»،چشم از جهان‏ بر بست.كلمب در آن هنگام بيمار بود و گمان مي‏رود كه بيماري از سيفليس بوده‏ باشد؛زيرا حواس او بر اثر اين بيماري دچار اختلال گرديد.(44)
 
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
 
کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف
 
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
 
www.masafportal.com
 
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
 
پینوشت:
 
(1)-تاريخ بزرگ جهان؛صص 76-75.
 
(2)-كاشفان؛ص 312.
 
(3)-همان؛ص 314
 
(4)-كريستف كلمب؛شارل ورلندن؛ص 25.
 
(5)-همان؛ص 93.
 
(6)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 315.
 
(7)-دو قرن وحشت(گزارشي از جنگهاي صليبي)؛تأليف كيانفر پايزي و محمد علي راد؛انتشارات پيام آزادي؛ تهران:1368؛صص 240-237.
 
(8)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 316.
 
(9)-كريستف كلمب؛شارل ورلندن؛صص 37-36.
 
(10)-همان؛ص 25.
 
(11)-همان؛36.
 
(12)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 316.
 
(13)-اعجوبه‏ها؛ص 622.
 
(14)-ماهنامه پيام يونسكو؛ص 15.
 
(15)  Toscanelli-
 
(16)-تاريخ اكتشافات جغرافيايي؛يسري عبد الرزاق جوهري؛ترجمه عيسي متّقي زاده و احمد برادري؛ انتشارات امير كبير؛تهران:1374؛صص 103-102.
 
(17)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 315.
 
(18)-لغتنامه دهخدا؛ذيل كلمه كريستف كلمب.
 
(19)-اين كتاب،پس از انقلاب اسلامي،نيز تقريبا بدون هيچ تغييري تجديد چاپ گشت!
 
(20)-كريستف كلمب؛آرمسترانگ اسپري؛ص 28.
 
(21)-تاريخ اسپانيا؛ص 219.
 
(22)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 315.
 
(23)-تاريخ آمريكاي لاتين؛ص 78.
 
(24)-تاريخ تمدن،ج 6؛ص 321.
 
(25)-«دن خوان»يا«دون ژوان»،وليعهد اسپانيا و فرزند ايزابل و فرديناند كه بنا بود جانشين اين دو باشد،پيشتر در 4 اكتبر 1497 وفات يافته بود.(تاريخ اسپانيا؛صص 196 و 208.)
 
(26)-ماهنامه پيام يونسكو؛ص 22.
 
(27)-كريستف كلمب؛شارل ورلندن؛ص 98.
 
(28)-همان؛صص 99-98.
 
(29)-اعجوبه‏ها؛ص 636.
 
(30)-سفرهاي پرماجراي كريستف كلمب؛ص 180.
 
(31)-همان؛ص 635.
 
(32)-دائرة المعارف فارسي(به سرپرستي غلامحسين مصاحب)،ج 1؛انتشارات فرانكلين؛تهران:1345؛ص 1410.
 
(33)-تاريخ تمدن،ج 5؛ويل دورانت؛ترجمه صفدر تقي زاده و ابو طالب صارمي؛سازمان انتشارات و آموزش انقلاب‏اسلامي؛ص 567.
 
(34)-كريستف كلمب،شارل ورلندن؛ص 101.
 
(35)Girolamo Fracastoro (36)-تاريخ تمدن،ج 5؛صص 569-568.
 
(37)-كريستف كلمب؛شارل ورلندن؛ص 101.
 
(38)-تاريخ تمدن،ج 5؛ص 569(پانوشت مترجم).
 
(39)-كريستف كلمب؛شارل ورلندن؛صص 102-101.
 
(40)-همان.
 
(41)-تاريخ تمدن،ج 5؛ص 567(پانوشت مؤلّف).
 
(42)-دانستنيهاي پزشكي براي زنان؛(لوسين لانس؛ترجمه لطفعلي شجاعي مقدم و محمد علي مهدي آل محمد؛انتشارات جانزاده؛تهران:آبان 1366؛ صص 141-140.)
 
(43)-دانستنيهاي مردمي؛ص 137.
 
(44)-تاريخ آمريكاي لاتين؛ص 29.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیستم دی ۱۳۹۰ساعت 1:2  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

امروزه پس از اینکه میلیونها نفر به جمع کاربرای بازی بسیار جذاب Angry Birds پیوسته اند، کمپانی تولید کننده این بازی، در اقدامی عجیب یک آیکون تک چشم به سطح بازی اضافه کرد. به نظر نمی رسد که جهت چشم در این صفحه اهمیت چندانی داشته باشد زیرا بی اختیار انسان را به یاد چشم دجال یا همان چشم جهان بین میندازد. این موضوع تا حدی برای این شرکت مهم بوده که حتی روی لوگوی فیلم هایی که در داخل این بازی نمایش داده می شود نیز این آیکون درج شده است .

+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 15:5  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

در این مقاله به بررسی اجمالی شخصیت های این انیمیشن پرطرفدار  می پردازیم که این انیمیشن در سال های نه چندان دور لقب طولانی ترین سال جهان را نیز از آن خود کرده است

( البته در این انیمیشن نماد گرایی به فراوان پیدا می شود که ما از  آوردن این نماد ها در این مقاله خودداری کرده ایم )

 

درست سال 1989 میلادی,سالی که بنا بر عادت و باور مردم انیمشن و کارتون و هر چیزی که شخصیت های فانتزی داشت را مختص کودکان میدانستند شخصی به نام david silverman با یک ایده ی ناب,انیمه ای زیبا از یک خانواده ی ساده و از قشر متوسط امریکایی به نام "سیمپسون ها" را به صفحه ی تلویزیون مردم کشید و توانست علاوه بر کودکان,بزرگسالان را نیز در زمان های نمایش این انیمه در کنار کودکان و نوجوانان خود میخکوب کند.
سیمپسون ها با وجود قدمت 22 ساله اش اما هنوز هم یک انیمیشن مدرنیته و نو گرا است.انیمیشنی که در قالب یک خانواده ی 7 نفره (5 انسان و 2 حیوان) توانست زشتی ها و زیبایی های امریکا و تمام جهان را نشان دهد.تضاد های فرهنگی و اقتصادی و ظاهری افراد یک جامعه و حتی یک خانواده.به طوری که میتوان گفت در هر خانواده ای افرادی هستند که حد اقل با یکی از شخصیت های سیمپسون ها مطابقت دارند و میتوانند به راحتی با یکی از انها ارتباط ویژه ای بر قرار کنند.
این سهولت در بر قراری ارتباط را باید نتیجه ی شخصیت پردازیه فوق العاده ی سیلورمن در طول سالیان متمادی و دراز دانست.شخصیت پردازی ای که در ان تلاش شده است که ویژگی های تمام اقشار جامعه در 5 عضو و یا حتی افراد پست تر را در قالب 2 حیوان فشرده کند.
این سریال کمدی و روان شناسانه با تمام زشت و زیبا نمایی هایش موفق شد در زمان پخش خود (که در ساعات اصلی و مهم شب بود) میلیون ها مخاطب را از هر قشر و شغل و سن در پای تلویزیون میخکوب کند و همچنین به خاطر مضمون سنگین و انتقادی خود صدها جایزه را در جشنواره های مختلف نصیب خود کند.
از دیگر افتخارات این سریال,لقب طولانی ترین سریال تاریخ و همچنین یکی از تاثیر گذار ترین سریال های قرن 20 و 21 در طول تاریخ به سبب شخصیت پردازی فوق العاده ان مخصوصا شخصیت پسر 10 ساله و شرور خانواده(بارت) را میتوان نام برد.
از جمله ی این تاثیر گذاری ها را میتوان به موج "جنون بارت ای" در میان مردم امریکا به خصوص جوانان نام برد.موجی که ناشی از شرارت شخصیت "بارت" و خراب کاری هایش و ازار و اذیت مردم و همچنین ازادی بی حد و مرزش بود.به طوری که تا مدتی لباس هایی در میان دانش اموزان رایج شد که در روی ان نوشته بود:"من بارت هستم.تو چی هستی؟!" که بعد از مدتی این لباس به طور کامل ممنوع شد و همچنین مایکل جکسون نیز یکی از ترانه هایش را به نام "بارت" نام گذاری کرد که اتفاقا یکی از اهنگ های معروف زمان خود بود...






از تاثیر گذاری های دیگر این سریال را میتوان به تاثیر فراوان و به سزای ان بر دایره ی لغت انگلیسی نام برد.این سریال را میتوان به جرات بهترین سریال در جهت تقویت زبان امریکایی و همچنین فراگیری اصطلاحات امریکایی دانست.
این سریال توانست کلمات معروف و جالبی را از جمله اصطلاح دوست داشتنی هومر به هنگام عصبانیت "D`OH" را بر سر زبان ها بیاندازد.به طوری که تاثیر این کلمه چنان زیاد بود که این کلمه بالاخره وارد لغت نامه شد.
حال که نظری گذرا بر کلیت و مقدمه ی فیلم داشتیم بهتر است کمی در مورد داستان و درون مایه ی این سریال بحث کنیم...
سیمپسون ها هرگز یک داستان واحد و پیوسته و محوری ندارد.سریال از بیش از 400 قسمت ساخته شده است که در قسمت یکی از اعضای خانواده در محور داستان قرار میگیرد و در هر اپیزود داستان کوتاه ولی تکان دهنده ای را بیان میکند که ابدا به قسمت بعدی ان هیچ ربطی ندارد.
اما چیزی که میتوان ان را به عنوان وجه تشابه بین تمام اپیزود های این سریال دانست,داستان واقع گرایانه و به دور از اغراق زیاد و فانتزی گرایی است.
شخصیت های سریال متعلق به هیچ زمانی نیستند بلکه معلق در زمان گذشته و حال و اینده هستند و با وجود گذشت 22 سال از ساخت انها همچنان اعضای این خانواده در همان سن و سال و ظاهر هستند و هیچ بزرگتر یا پیرتر نشده اند که خود این موضوع علاوه بر سنت شکنی اش بیانگر عدم اهمیت ظاهر و سن و سال و توجه به معنا و مفهوم است.به طوری که سیلور من به وضوح ثابت کرد که شخصیت مثل "مگی" که در 22 سال قبل در سن 1 سالگی مانده است و باز هم میتواند با زبان بی زبانی نقش یک انسان بالغ و فهمیده و استراتژیست را بازی کند که شاید خیلی از ادم های بزرگسال و زبان دار نیز از نظر درک و فهم به پای این نوزاد نرسند.

 

با وجود اینکه داستان فیلم پیوسته نیست و در هر قسمت وربوط به یک شخصیت است,اما به طور کلی میتوان داستان کلی سریال را در زیر خلاصه کرد:
"سیمپسون ها یک خانواده ی ساده از قشر متوسط و کم در امد امریکا با نام های "هومر" در نقش پدر,"مارج" در نقش مادر,"بارت" در نقش پسر شرور,"لیسا" در نقش خواهر متفکر,"مگی" در نقش نوزاد 1 ساله,"سگ" و "گربه" هستند که هر یک دارای شخصیت خاص و حاوی ایرادات و محسنات مخصوص خود هستند که با وجود اینکه اکثرا مورد تحقیر مردم و همسایشان قرار میگرند ولی همگی تنها دارای یک وجه تشابه هستند که این تشابه چیزی نیست جز "عشق به خانواده ی خود".پدر خانواده در یک کارخانه ی انرژی هسته ای و مادر این خانواده خانه دار است.حال در هر قسمت برای این خانواده ی عجیب ولی دوست داشتنی اتفاقی میفتد که ان را در یک مجموعه ی چند صد قسمتی در طول 22 سال مشاهده می کنیم".
با گذر از داستان فیلم,میرسیم به اصلی ترین و محوری ترین قسمت این سریال عظیم یعنی "شخصیت پردازی".
همانطور که میدانید در این سریال اپیزودیک,محوری ترین فاکتور شخصیت ها هستند که با اعمال خود این سریال را تا 22 سال محبوب نگه داشتند.
شخصیت های فیلم هر یک برای خود دنیا و ویژگی های متفاوتی دارند.تصاوت هایی که در زیر به طور مفصل به بررسی انها میپردازیم.

 

هومر:
همانطور که می میدانید هومر در نقش پدر خانواده است.پدری که اصولا طبق معمول و عادت باید پایه و ستون اصلی یک خانواده و نان اور خانواده خانواده و اصولا شخصیتی قوی و با اراده و دارای مدیریت قوی ای باشد.
اما هومر هیچ کدام از انها را ندارد.او که یک شخصیت بی اراده و تنبل و سست عنصر است نه تنها نمیتواند خرج و مخارج و نیازهای مادی خانواده ی خود را تامین کند بلکه حتی در برقراری ارتباط با اعضای خانواده و تامین نیازهای عاطفی و اخلاقی خانواده نیز به شدت ضعیف و نا کار امد است و علاوه بر ان یک منبع بد اموزی و زشتی برای دیگر اعضای خانواده است.
نکته ی قابل تامل و طنز سریال,این است که به شخصی تنبل و بی مسئولیتی مثل هومر کاری حساس و مهم ای همچون کارکردن در سازمان انرژی هسته ای شهر خود محول کرده اند که خود این قضیه میتواند بیانگر سیاست های غلط هسته ای امریکا باشد و به راستی میتوان هومر و اخلاقیات ان را به اکثر مردم جهان نسبت داد.
نقطه ی روبرو و مقابل هومر,همسایه ی او است.همسایه ی او بر عکس هومر شخصیتی منطقی و متفکر و به دور از وحشی گری و از همه مهمتر مسئولیت پذیر است.همسایه ی او نه تنها از نظر شخصیت های فردی و اخلاقی از هومر برتر است بلکه تمام اعضای خانواده ی وی نیز از خانواده ی هومر بهتر هستند و اخلاقیات میان انها به شدت رواج است و همگی احترام همدیگر را نگه میدارند.بر عکس خانواده ی هومر که "لیسا" و "بارت" همیشه با هم سر همه ی قضایا دعوا میکنند و همدیگر را تحقیر میکنند.
هومر یک شخصیت قمار باز و کوتاه فکر است.او همیشه سرمایه های خودش را که با زحمت زیادی جمع کرده است همیشه در کارهای بی ارزش و پر ریسکی مثل شرط بندی و قمار بازی از دست می دهد و هیچگاه نیز از شکست های پی در پی و نصیحت های همسرش درس عبرت نمیگیرد.
از دیگر معایب اخلاقی این شخصیت را میتوان به سست عنصر بودن و دورنگ بودن وی اشاره کرد.به طوری که به وضوح در اپیزودی میبینیم که وی به خاطر اخراج از کارش,دست به شورش و همراه کردن مردم با خود به این بهانه که کارخانه ی انرژی هسته ای شهر را به نابودی و الودگی میکشد زد ولی وقتی که از طرف رئیسش به ترفیع رتبه تحریک شد,دست از اگاهی دادن به مردم نسبت به حقیقت های این کارخانه کشید و انها را به ارامش فرا خواند.
اما با وجود همه ی این حرف ها,اکثر مردم با هومر ارتباط ویژه ای برقرار میکنند و هومر را به عنوان شخصیت محبوب و دوست داشتنی شان انتخاب میکنند.البته این انتخاب دلیل خاصی دارد.چون شخصیت هومر اصولا نه از نظر ظاهر و قیافه ابدا مناسب نیست و نه از نظر باطنی ادم مناسبی نیست بنابراین دلیل بر قراری ارتباط مردم با این شخصیت تنها و تنها شیرین کاریهایش و همچنین وجود اکثر خصایل هومر در مردم بیننده ی سریال میتوان نام برد.
اما با همه ی این معایب و زشتی های وجودی این شخصیت,هومر به طرز شدیدی دلبسته و عاشق خانواده ی خود است و با وجود بی کفایتی اش به هر نحوی سعی میکند انها را راضی نگه دارد.
از جمله اقدامات هومر را میتوان موارد زیر نام برد:
1-اخراج شدن وی در استانه ی کریسمس و مصرف کردن تمام دارایی هایش در یک قمار و دزدیدن درخت کریسمس از یک جنگل,در صورتی که میتوانست با کمی فکر پولش را در راه های بیهوده خرج نکند.
2-مصرف کردن پس انداز برای خرج دانشگاه فرزندانش و فروش تلویزیون برای بهبود رفتار خانواده و برقراری ارامش و دوستی بین خانواده اش توسط یک دکتر,در صورتی که خود وی شخص منفور از نظر تک تک اعضای خانواده بود و تمام اشکالات از وی بود.

 

مارج:
مادر خانواده و خانه دار.شخصیتی که بر عکس هومر به نظر دارای اراده و مغزی متفکر و دارای منطق است.
او که در اکثر موارد معقولانه رفتار میکند,در برابر معایب و خراب کاری های هومر استقامت میکند و اکثرا حرفی نمیزند اما گاهی دست به اقدامات عجیب و زشتی میزند.
از جمله ی این اقدامات را میتوان به مانکن شدن و عرضه کردن خود برای جبران کم کاری های هومر و کسب در امد بیشتر برای خانواده و همچنین زود گول خوردن وی توسط مردان دیگر نام برد.
اما با تمام این معایب,هنوزم در خانواده ی سیمپسون ها او یکی از متفکر ترین اعضا و مانعی برای نابودی و فروپاشی خانواده است.
این ایرادات مارج را میتوان به این قضیه ارجاع داد که "هیچ شخصیتی کامل نیست" که به نظر می اید قصد اصلی کارگردان نیز بیان همین نکته بوده است که کامل ترین افراد نیز دارای معایب کوچک و بزرگی هستند.
مارج تنها شخصیتی است که میتوان گفت هومر را به طور اساسی و بی برو برگرد دوست دارد و هرگز اورا تنها نمیگذارد.او با این اقدامش نشان داد که انسانی باطن گرا است و دارای عشق واقعی و حقیقی است و بی توجه به بی ریختی هومر و ضعف شخصیتی هومر اورا واقعا دوست میدارد و اورا تنها نمیگذارد که بیان این نکته را میتوان به کلیدی ترین نکات این سریال یاد کرد.
مارج دارای شخصیتی ثابت و پایبند به اصول اخلاقی و معنویات است.او سعی میکند که تمام اعضای خانواده ی خود را به سمت خدا و معنویات بکشاند.هرچند که اکثر اعضای خانواده ی سیمپسون به خصوص "بارت" و "هومر" نسبت به معنویات و کلیسا بی توجه هستند.
از جمله اقدامات اقدامات مارج را میتوان موارد زیر نام برد:
1-هنگامی که بارت در مدرسه با قلدر کلاسشان وارد مبارزه شده بود بر خلاف هومر که بارت را به مبارزه و کتک کاری با وی فراخوانده بود این مارج بود که او را به نصیحت کردن و صحبت کردن با قلدر کلاس فراخوانده بود.
2-هنگامی که مارج در سالن بولینگ مورد توجه یک مرد جذاب و با نفوذ قرار گرفته بود و در نهایت قرار شد یک روز به هتل وی بیاید تا دوستیشان را تکمیل کنند,در دو راهی "هومر" و "مرد غریبه" قرار گرفت و با اقدامی مناسب عشق واقعی خود را با برگشتن نزد "هومر" نشان داد.


بارت:
دانش اموزی 10 ساله و بی نهایت شرور.
بارت را میتوان ورژن دومی از هومر دانست.تنها مرجع بارت پدرش هومر است که در اکثر اپیزود های این سریال مشاهده میکنیم که او همیشه حرف ها و نقشه هایش را پدرش در میان میگذارد و حرف های اورا ملاک رفتار خویش قرار میگیرد که این خود دلیل دیگری برای نا شایستگی هومر است.
البته قابل ذکر است که بارت هرگز نا کارامدی و ناشایستگی پدرش را ندارد و در همه ی موارد از وی قوی تر است اما مشابه ترین شخصیت با هومر , پسرش بارت است.
بارت یک ادم شر و دردسر ساز است.او اکثرا خراب کاری میکند و شوخی های خشن و ناجوری میکند.از کشیدن عکس مدیرش بر روی دیوار مدرسه و سرکار گذاشتن رئیس کافه تا کندن سر مجسمه ی مقدس موسس شهر زندگی انها و مسخره بازی در اوردن در کنسرت ها و کلیسا ها.
از موارد اصلی وجودی و باطنی بارت را میتوان به "شجاعت" و "صداقت" اشاره کرد.
شجاعتی که در اکثر موارد کار دستش می دهد و به ضرر خودش تمام می شود و همین شجاعت وی باعث راه افتادن موج "جنون بارتی" در امریکا و مد شدن ازادی های بارتی در امریکا شد.
همچنین بارت جزو یکی از تاثیر گذارترین و دوست داشتنی ترین شخصیت های قرن 21 ام شناخته شده است.
بارت در قالب شرارت ها و ازار هایش درس های اموزنده ای به مخاطبان خود می دهد.برای مثال هنگامی که وی با تقلب در امتحان هوش و تعویض برگه ی خود با برگه ی باهوش ترین دانش اموز مدرسه شان و رفتن به مدرسه ی نابغه ها فهمید که او توانایی درس خواندن در ان مدرسه ی سطح بالا را ندارد و به همه فهماند که انسان نباید به کارهایی که برای ان ساخته نشده و به ان تعلق ندارد وارد شود و در همه جا انسان باید خودش باشد و اصلیت خودش را حفظ کند.

لیسا:
لیسا که دختری کمی کوچکتر از بارت است,حقیقتا به عنوان متفکر ترین و فهمیده ترین شخصیت این خانواده شناخته می شود.
او که بر عکس بارت که پیرو پدر بود,از مادرش پیروی میکند و اورا الگوی خود قرار میدهد.
لیسا که همیشه با برادرش مانند اکثر خانواده های واقعی در لج و دعوا هست اما دارای قلبی بسیار مهربان و انسان دوست است که اورا نسبت به تمام اعضای خانواده متمایز نشان می دهد.
لیسا اکثرا غم ها و ناراحتی های خود را در درون خود نگه میدارد و همیشه معقولانه رفتار میکند و به سادگی خشم و ناراحتی های خود را بروز نمی دهد.او که فردی صبور و شکیبا است به عنوان متفکر ترین و عاقل ترین عضو خانواده شناخته می شود.
اینکه عاقلانه ترین شخصیت یک خانواده را کوچترین شخصیت ان بدانیم کمی دور از ذهن به نظر می رسد.اما این اقدام کارگردان,بیش از هر چیز یک حرکت انقلابی و سنت شکنانه و هدف دار بوده است.اقدامی که کارگردان با عملی کردن ان ثابت کرد که کودکان و کم سن و سال های خانواده نباید هیچ گاه مورد بی توجهی قرار گیرند و باید از حرف های انها به عنوان پیشبرد اهداف خانواده استفاده کرد.

مگی:
مگی کوچکترین و جالب ترین شخصیت این خانواده است.شخصیتی که عمدتا بنا بر سن خود حرف نمی زند.اما گاهی در تنهایی حرف هایی از وی میشنویم.او که دائم در حال خوردن پستونک است به ظاهر فقط نقش یک بیننده و دکور را دارد.
اما باز هم حقیقتا اگر این شخصیت بی زبان را با پدر خانواده مقایسه کنیم باز هم در خیلی از موارد او و اقداماتش را برتر از پدر خانواده میابیم!!!
اما او همیشه در نقش یک دکور ظاهر نمی شود.بلکه او نیز در حیطه ی خود یکی از روشن فکر ترین شخصیت های این خانواده است.
برای مثال در زمانی که لیسا و بارت از وی میخواهند که به طرف یکی از انها به عنوان شخصیت مورد علاقه اش حرکت کند او به سمت تلویزیون حرکت میکند و در کمال با مزگی , تلویزیون را در اشوغ میکشد و این اقدام او را میتوان به روحیه ی ضد جنگ و درگیری و صلح طلب مگی اشاره کرد.


 


حیوانات:
البته این خانواده به غیر از این 5 نفر 2 حیوان نیز دارد که انها نیز بیانگر اقشار خاصی از جامعه هستند که نیازی به توضیح بیشتری نیست!!!



به عنوان سخن پایانی,سیمپسون ها یک سریال متفاوت و بیانگر درد بی توجهی ها و درماندگی های اقشار متوسط جامعه و نکوهش بی مسئولیتی ها و کوتاه فکری ها است.این سریال که ریشه های روان شناسی فراوانی مخصوصا در افکار  زیگموند فروید دارد باعث شده است که این سریال چندان مناسب افراد زیر 15 سال نباشد و  بد اموزی هایی نیز داشته باشد.اما انچه مسلم است این است که  نمی توان از نکات منفی این سریال چشم پوشی کرد.

+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 15:1  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

به گزارش اوج نیوز، تأثیرپذیری از برنامه های شبكه ماهواره ای «فارسی وان» كانون خانواده ای را متلاشی كرد.


شخصی با مراجعه به دفتر كیهان در الیگودرز در تشریح ماجرا گفت: نزدیك به 10 سال قبل ازدواج كرده ام و حاصل این ازدواج دو فرزند است.

وی كه ساكن یكی از شهرهای همجوار الیگودرز است؛ گفت: سال گذشته تصمیم گرفتم كه یك دستگاه ماهواره خریداری كنم؛ اما همسرم با این تصمیم بشدت مخالفت كرد تا اینكه بالاخره در پی اصرارهای مكرر و بدون توجه به نظر وی اقدام به نصب ماهواره كردم.

وی افزود: پس از مدتی و با تماشای برنامه شبكه های مختلف از كرده خود پشیمان شدم؛ اما چون این اقدام با اصرار خودم عملی شده بود به روی خودم نیاوردم تا اینكه پس از گذشت چندین ماه متوجه شدم رفتارهای همسرم تغییر كرده و كمتر به انجام فرایض دینی اهمیت می دهد. بطوری كه سریال های شبكه فارسی وان در رأس همه امور زندگی ما قرار گرفته بود.

این فرد در ادامه افزود: مزاحمت های تلفنی، رد و بدل پیام و بی توجهی همسرم به من و بچه ها و... باعث شد كه پس از مدتی متوجه شوم همسرم با تقلید از سریال های شبكه فارسی وان با جوانی دوست شده است.

این مرد نادم در ادامه گفت: در پی این رسوایی دادخواست طلاق داده و همسرم نیز بی تفاوت نسبت به موضوع من و بچه ها را رها كرده و به منزل پدرش در تهران رفته است.

وی ضمن گرفتن قول از ما كه نام و نشانش را فاش نكنیم گفت: تصمیم گرفتم داستان زندگی و فروپاشی آن را برای همه نقل كنم تا درس عبرتی باشد برای كسانی كه همچون من عامل فروپاشی زندگی خود را فراهم می كنند به همین جهت برای اینكه شناخته نشوم عازم شهرستان الیگودرز شده و مشكل را جهت درج در روزنامه با شما در میان گذاشتم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۰ساعت 14:45  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 

 شاید بناي يادبود انقلاب يا به بيان دقيق تر "Place de la Revolution"  واقع در حومه تولوس فرانسه یکی از آشکارترین جلوه های موجود  ازطراحی ایلومیناتی باشد : هرمی بسیار بزرگ معلق بر فراز نقشه دنیا . مفهوم نمادین این بنا ایدئولوژی نخبه سالاری رعب آوری را آشکار می کند و ظاهراً بر اين ادعا كه جهان توسط فرقه ای مخفیانه و پنهانی بنام ایلومیناتی اداره می شود ، صحه می گذارد .

 Place de la Revolution در یکی از میادین نسبتا آرام حومه تولوس قراردارد و هر روز تعداد زیادی خودرو هنگام عبور از این میدان به دور این بنای تاریخی می گردند . همانطور که در نقاط مختلف دنیا صادق است ، اکثر اهالی این شهر بدون کوچکترین اطلاعی از مفهوم عمیق پنهانی و این بنای تاریخی که شهرشان را زینت بخشیده ، آنرا "خوب" و "تزئینی" تلقی می کند . بدون داشتن كوچكترين گماني در مورد معناي سري آن!

با اینحال ، در نظر كساني كه آگاهانه به دنياي اطراف خود مينگرند ، بنای  Place de la Revolution صراحتاً و بدون هیچ ابهامی نشان دهنده قدرتهاي پنهان است که گذشته را بوجود آوردند و بی وقفه و سرسختانه در تلاش اند تا آینده را شکل داده و بسازند . در این بنای بظاهر ساده اهداف ، آرمانها ، فلسفه و باورهای گروه نخبگان مخفی که عامه مردم نا مطلع را به سمت نظم نوین جهانی سوق می دهند ، گنجانده شده است.

ادعاي ما مبني بر ماسوني بودن اين با پشتوانه ي دلايلي محكم بيان ميشود ، ونه فقط بخاطر هرمي بودن بنا . طرح چنين ادعايي ، فقط بدليل هرمي بودن بنا مشابه ادعاي ماسون بودن برخي افراد و شخصيتهاي كارتوني ، آنهم "فقط" بدليل بدست داشتن دستكش سفيد اس! ادعاهاي بی اساس و بعضاً كذبي كه فقط بقصد كسب شهرت و اعتبار چنديست رواج پيدا كرده . . . 

.

ملاحظات تاریخی


 Place de la Revolution در سال 1989 به منظور بزرگداشت دویستمین  سالگرد انقلاب فرانسه ساخته شده است . تاریخ نویسان معاصر همگی بر این باورند که فراماسونری نقش موثری در ظهور انقلاب فرانسه ایفا کرد .

"اگر کسی بخواهد به یک واقعه مهم جهانی اشاره کند که ثابت شده از دسیسه های جامعه مخفی و پنهانی نشات گرفته ، انقلاب فرانسه بهترین مثال از این دست است ، واقعه ای که آن ملت را در سالهای 1787 و 1799نابود كرد . رهبران انقلابی که بدنبال سرنگونی سلطنت رو به انحطاط لوئی شانزدهم بودند ، اولین انقلاب ملی دنیای مدرن را پایه گذاری کردند.

اگرچه عموم مردم بر این باورند که این انقلاب با قیام مردمی به دلیل کمبود غذا و نحوه عملکرد دولت آغاز شد ، اما اسناد و مدارکي موجودند كه بوضوح نشان می دهند کانونهای ماسونی فرانسه و ایلومیناتی آلمان این انقلاب را آغاز کردند.

دایره المعارف جدید بریتانیکا به ما می گوید که در فرانسه یک نظام سیاسی و یک نگرش فلسفی به وجود آمد که دیگر مسیحیت را به رسمیت نمی شناخت بلکه صراحتاً با آن مخالفت می نمود . . .آموزه های برادری و اخوتی که توسط این گروهها تعلیم داده می شد مانند فراماسونها ، باعث ایجاد رقابت با مفهوم جامعه کاتولیک شد.

نویسنده و محقق جامعه مخفی نستا.ایچ.وبستر در نوشته های خود در سال 1924 به صورت کنایه آمیزی عنوان می کند که"[کتاب ماسونی تشریفات مذهبی و توضیحات و تصاویر فراماسونری]" حاوی این عبارت است که ،"ماسونها ... و در راس آنها دوک به نام اورلئان انقلاب فرانسه را آغاز کردند."

براملی اینگونه می نویسد که،"یکی از شورشیان اصلی اولین انقلاب فرانسه دوک اورلئان بود که قبل از استعفایش در اوج انقلاب فرانسه استاد اعظم ماسونری فرانسه بود. مارکز دلافایت کسی که توسط جرج واشنگتن وارد انجمن برادری ماسونی شده بود نیز نقش مهمی در ایجاد انقلاب فرانسه ایفا کرد. انجمن جکوبین که هسته اصلی جنبش انقلاب فرانسه بود، توسط فراماسونهای مهم و برجسته پایه گذاری و تاسیس شد".- جیم مارز - حکومت پنهانکاری

ماسونهای فرانسه آشکارا و بدون پنهان کردن اين حقیقت به این دستاورد تاریخی خود مباهات می کنند . بسیاری از این بناهای یادبود ماسونی به منظور تجلیل از نقش فراماسونری در انقلاب فرانسه در سال 1989 در این کشور بنا شدند . با اینحال هدف از ساخت بناي Place de la Revolution مذكور بسیار واضح و روشن است . این بنای یادبود ، بنایی مدرن و حتی تا حدودی جلوتر از زمان خود و مربوط به آینده است و تاکید آن بیشتر بر "کارهایی است که در آينده باید انجام شود" تا " کارهایی که قبلاً انجام شده است". این بنا دنیایی را به تصویر می کشد که بصورت یکپارچه و تحت سلطه یک هرم غول پیکر معلق اداره می شود و نشان دهنده جوامع مخفی فعال در قلمرو معمار بزرگ است.

ضمناً توجه داشته باشيد كه اگر Place de la Revolution را در اينترنت بجوييد ، به بناهاي يادبود متعددي در فرانسه بر ميخويد كه دلیل مشابهي براي ساخت آنها وجود دارد . بناهاي يادبودي براي انقلاب فرانسه كه بعضاً يك ابليسك هم در خود جاي داده اند .

.

هرم معلق


این هرم متشکل از مجموعه 13 لایه است که دو لایه بالایی آن توسط یک لایه جداکننده فلزی از بقیه لایه ها جدا شده است . اگر تا بحال در مورد آثار هنری یا بناهای یادبود الهام گرفته از آموزه های ماسونی مطالعه ای داشته اید ، يا ديگر مقالات وبلاگ ماسون ياب را مطالعه كرده ايد ، پس می دانید که عدد 13 دائماً و به شیوه های مختلف نشان داده می شود . لایه های تحتانی هرم نشان دهنده درجه های پائین ماسونری است در حالیکه دو لایحه فوقانی که توسط لایه جدا کننده ای از بقیه جدا شده است ، نشان دهنده ایلومیناتی "درجات مخفی و پنهانی" است ، که راس هرم را تشکیل می دهد .

تقريباً هر بار که در این وبلاگ درباره فراماسونری صحبت می کنيم ، به درجات مخفی و پنهانی آن اشاره می شود . درجات مخفی و پنهانی (بالاترين درجات) همانجايست که حقیقت آشکار می شود و تصمیمها اتخاذ می شوند . لایه های تحتانی نوعی مدرسه های و وسیله ای برای شناسايي و بکارگیری افراد شایسته و لایق است . جالب است خاطر نشان کنم که هرم پشت اسکناس دلار آمریکایی نیز از 13 پله تشکیل شده است .

در فرقهای ماسونی این هرم در بالای نقشه دنیا قرار گرفته است.

نمادگرایی در اینجا بسیار واضح و آشکار است . هرم ، این بنای نمادین که نمایانگر جوامع مخفی فعال در تمام نقاط روی زمین است ، در بالای جهان شناور است ، بر آن تسلط دارد (به گفته عده ای آنرا تحت الشعاع خود قرار داده است) و آن را از آن خود ميداند .

در این بنا ، آب نیز مفهوم نمادین و معنوی مهمی را القا می کند . آب از راس هرم سرچشمه می گیرد ، به آرامی در لایه جاری می شود تا اینکه در نهایت به نقشه دنیا كه در زير قرار دارد ، می رسد . آب که نمایانگر حکمت الهی است ، ابتدا راس هرم را از این موهبت برخوردار می کند ، که نشان دهنده افراد روشنيده و نخبگان جهان است . درواقع آب از راس هرم از هر لایه به لایه بعدی پائین می آید وهمه درجات ماسونی زيرين را از حکمت خود بهره مند می سازد . آخرین نتیجه نمادین اینست که این علم تمام دنیا را فرا گرفته است (یا بسته به نوع دیدگاه ،جهان در این علم غرق شده است.)

از دیدگاه کابالا ، جریان آب در میان 13 لایه یا مجرا ، به انسانها و سرچشمه حکمت اشاره دارد .

". . . بطور خاص به ما آموخته اند که از منبع فوق هوشیار این جریان تا دستیابی به هوشیاری سیزده مجرا وجود دارد. این مجراها ي منتهي به صفات سيزده گانه در کوه سینابه موسی۱ وحي شده و  همینطور با اصول تفسیر تورات ،منطق (superrational)) تورات مطابقت دارند. منبع : inner.org

۱) منظور حضرت موسي (ع) است كه در متن اصلي اينگونه نوشته شده بود .

.

لوح های برنزی


دو لوح برنزی جلوی هرم قرار دارد که یادآور ده فرمان حضرت موسی (ع) هستند اما بجای لغات ، علامتهای نجومی و سیاره ای بر روی آنها حک شده است . قطعه برنز مستطیل شکلی که دو لوح را به هم متصل می کند بزرگترین دستاورد ایلومیناتی مدرن یعنی اعلامیه حقوق بشر را بر روی خود دارد .

این الواح درواقع حکاکی نسخه ای از این سند کلاسیک هستند كه تصوير آنرا در ادامه ميبينيد :

این اعلامیه شامل تعداد زیادی از نمادهای ماسونی ، ایلومیناتی و کیمیاگری است . نمادهایی از قبیل (از بالا به پائین ) : چشم درخشان معمار بزرگ ، Orobouros (ماری که دم خود را در دهان دارد) Phrygian cap (کلاه قرمز زیر مار) . نباید فراموش کرد که دو ستون ماسونی در دو طرف قرار دارند و متن را در بر گرفته اند .

"با توجه به تمرکز بصری این سند تذهیب شده (و نسخه های آن) و صرف نظر از تضاد چشمگیر آنها ، موضوع میتراییك (Mithraic) آشنایی را می یابیم – یک کلاه مخروطی قرمزرنگ که در بالای فولاد سفید براق یک صلاح به صورت عمودی ، مانند شمشیر ارتور پادشاه افسانه ای انگلیس (اكسكاليبور) در بستر سنگی فرضی قرار گرفته است . . ، اگر چه ممکن است عقاید و افکار آنها در یک گروه مقدس متشکل از دوستان و برادران با هم در تضاد باشد:با اینحال گره دریایی یا گره عادی نماد قدیمی تری از اتحاد زمینی- کیهانی است.مارک هافمن ،فراماسونری و بقایای انجمن برادری عشای ربانی

در سندی در مورد بناهای یادبود ماسونی در پاریس ،یک نویسنده فرانسوی و فراماسون رتبه بالا ، بنام جیکس راون می گوید:

"اعلامیه حقوق بشر که در فرانسه بوجود آمد و بتدریج در سراسر جهان مورد قبول واقع شد، قبل از ارائه به عموم مردم در لژهای ماسونی بوجود آمد ، به بحث گذاشته شد و به تحریر درآمد . می توان با استفاده از نمادها این خاستگاه ها و منشاء های ماسونی را ردیابی کرد ".(ترجمه شده از زبان فرانسه به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی)

مهمترین نماد چشم داخل مثلث است که در شکل وارونه مهر سلطنتی ایالت متحده امریکا نیز به چشم می خورد . این یک نماد آشکار و غیرقابل تردید از معماهای جوامع مخفی است و عموماً شناخته شده ترین نماد ایلومیناتی در فرهنگ عامه است . باید کل این سازه همانند این چشم داخل یک مثلث باشد .

احتمالاً سوراخی در مرکز هرم شايد نمایانگر چشم معمار بزرگ است . توجه کنید که مسیرهای اطراف اهرام باید شبیه پرتوهای نور باشند.

.

نقل قولی از لکو


سازندگان این سازه معنای واقعی آن را در قاعده هرم حک کرده اند . بر روی یکی از این کتیبه ها به زبان فرانسه اینگونه نوشته شده است که:

LE BONHEUR EST DANS L’ANGLE OÙ LES SAGES SONT ASSEMBLÉS

ترجمه به فارسی :

سعادت در زاویه ای قر ار دارد که خردمندان در آنجا گرد آمده اند .

این عبارت نقل قولی از جین – جیکس لکو ، معمار فرانسوی دوران انقلاب است که اصول ماسونی را با طرحهای انتزاعی ترکیب کرد .

زاویه مطرح شده در نقل قول مبهم لکو یک اشاره مستقیم به فراماسونری است . جائیکه معماری و هندسه مبنای نشانه ها و تمثیل های روحانی آنهاست . نمادهای ماسونی نقاله و پرگار و تصور خداوند (؟) بعنوان معمار بزرگ دلائل کافی برای اثبات این حقیقت هستند . با اینحال در رابطه با هرم ، این نقل قول معنای خاصی دارد . زاویه ای که خردمندان در آنجا گرد آمده اند به احتمال زیاد به بخش جداکننده بالای هرم در قسمت راس آن اشاره دارد . همانطور که قبلاً اشاره شد  بخش فوقانی هرم نمایانگر ایلومیناتی است ، احکام و دستورالعملهای پنهانی که تنها در دسترس یک اقلیت برگزیده است.

در نتیجه مفهوم این نقل قول اینست که : سعادت واقعی در راس هرم قراردارد ، ایلومیناتی ، جائیکه خردمندترین افراد گرد آمده اند . 

در گوشه دیگر،کتیبه دیگری است که میگوید:

TEMPLE DE LA SAGESSE SUPREME

که ترجمه آن این است :

معبد حکمت اعظم

این به احتمال بسیار زیاد نام واقعی این سازه است که حاوی اصطلاحات آشکار ماسونی است و تعبیر معنی آن را تصدیق می کند.

.

شکل خانه


قاب فلزی خانه شکل این سازه هرمی را احاطه کرده است که نمایانگر خلقت استعار گونه معمار بزرگ است . معبدی عظیم که حکمت الهی در آن آزادانه در جریان است . از سویی دیگر می توان آن را نوعی زندان دانست . توجه کنید چگونه راس هرم به بالای خانه می د .

 .

 

تنها راس مجزای هرم ازحبس در خانه آزاد است.

.

آیا تنها ایلومیناتی قادر به فرار از این دنیای مادی هستند؟ دنیایی مملو از آرزوهای دنیوی که خود ایلومیناتی آنها را به خورد ما میدهد . . .

.

کلاه سرخ رنگ (Phrygian Cap)


در میدان عمومی اطراف هرم ستونهای بیشماری مانند این وجود دارند که کلاهی را به سبک هندواروپایی بر روی خود دارند . این کلاه قرمز با نوک آن به سمت جلو به نماد انقلاب در فرانسه و امریکا تبدیل شد . بار دیگر می توان منشاء و اهمیت این کلاه را در اسرار مخفی یافت .

"در طول قرن هجدهم "عرفان میتراییک"و نمادگرایی آن بسیار مورد توجه فراماسونها قرار گرفت . . . [بعدها این کلاه] به عنوان نماد "آزادی" تکامل یافت و در بالای پرچم انقلابیون فرانسه و امریکا قرارگرفت."مارک هافمن - فراماسونری و بقاء همدلی مقدس برادری

کلاه قرمز هندواروپایی در نشان مجلس سنای امریکا

.

"این کلاه به عنوان یک کلاه هندو اروپایی یا یک کلاه نمادین همیشه سرخ رنگ است". بنابراین به آن "کلاه انقلاب" می گویند ،یک نماد انقلابی.همچنین به گونه ای دیگر حتی می توان آن را یک علامت شرکتی یا اجتماعی دانست که همیشه معنی مذکر گونه ای دارد. این کلاه همان نشانه ابلیسک است......

معنی واقعی این کلاه سرخ رنگ یا "کلاه آزادی" از زمانهای بسیار دور کاملا مبهم بوده است ، صرفنظر از این حقیقت که همیشه به عنوان مهمترین نگاره یا حرف در خط هیروگلیف بوده است. کلاه آزادی برهمزمانی غیر طبیعی "قربانی" و "پیروزی" دلالت دارد و به دوران حضرت ابراهیم بر می گردد و تمثیلی از یک آیین اسرارآمیز عجیب به نام "ختنه کردن" است. . . . این تکمیل کننده ایده اصلی "آیین قربانی" است. ضایعات و پس مانده (به نظر مسخره و ناخوشایند می آید) آنچه که به یکباره به عنوان"نشان پیروزی" یا "کلاه آزادی"برافراشته می شود.این نشان اکنون نوعی جادو و طلسم دسترسی به قدرتی غیر قابل تصور است-که به دلایل نامشخصی نمی توان درمورد آن توضیحی داد.

در کل می توان گفت علامتی برای آیین دخول ویا نوع عجیبی از آیین غسل تعمید است. "کلاه هند و اروپایی" از زمان اولین گشایش به عنوان نشان "هدایت شدگان" باقی مانده است".-هارگریو جنینگر ،Rosicrucian ها : آیین ها و اسرار آنها.

 .

نتیجه


Place de la Revolution of Blagnac یکی از آن دسته بناهای یادبودی است که هیچگاه دروغ نمی گوید . بنایی است که فقط ، وبدور از هرگونه اصلاحات سیاسی ، ذات آثار جوامع مخفی را گرامی می دارد . در "معبد حکمت اعظم" نمادها و پیام هایی نهفته است که بطور مستقیم به فراماسونری و ایلومیناتی اشاره و فلسفه واقعی رهبران دنیای ما را از دید ماپنهان می کند . انقلاب فرانسه اساساً توسط فراماسونری به وقوع پیوست و منجر به یک موفقیت بزرگ سیاسی شد -که همان ایجاد جمهوری فرانسه بود- که آرمانهایش در جهان پرتو افکند . اندیشمندان ماسونی عقیده دارند آن وقایع تنها یک آغاز بودند ، گام ضروری اولیه به سمت یک "دنیای هدایت شده". حقیقت این است که تاریخ مملو از مجموعه ی دسیسه ها است . انقلاب فرانسه نیز پیش از آنکه بخشی از تاریخ شود نظریه توطئه ای بیش نبود . اکنون"نظم نوین جهانی" نیز دسیسه ای است که منتظر است تاتبدیل به یک واقعه ی تاریخی شود. با این وجود نیازی به پنهان ساختن این توطئه نیست . چرا که اکثر مردم از این اتفاق بی خبرند . آنها در اطراف این بناهای یادبود دور می زنند و ظهور قریب الوقوع "نظم نوین جهانی" به رهبری ایلومیناتی را جشن می گیرند و همچنان وجود آن را منکر می شوند .

+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم دی ۱۳۹۰ساعت 0:26  توسط خادم اهل بیت(ع)  | 
http://s2.picofile.com/file/7222827204/0110009_2.mp3.html

+ نوشته شده در  شنبه سوم دی ۱۳۹۰ساعت 0:56  توسط خادم اهل بیت(ع)  |